دیروز صبح از خانه بیرون امدن مثل همیشه برای انجام امور رورانه در حین حرکت ....

یک امبولانس سفید تویوتا شیک جدید ....نظرم جلب کرد پشت شیشه اش نوشته بود ندای نادی ...

یک امبولانس و یک ماشین پشت سرش ...گفتم خدا بیامرزدش بنده خدا ....از کنار امبولانس سبقت گرفتیم ...

عکس یک جوان حوش سیما برای تاج گل جلوی امبولانس خود نمایی میگرد و ...

خلوتی که هیت همراه آمبولانس جوان که می میرد هیاهو می شود و ...

من با اهی بلند .... خدایا خودت بهش رحم کن ....الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ


عصر :همه ننه ام و برادر به سمت مرکز شهر برای امور روزانه راهی شدیم ...

تو ماشین

ننه ام از احوال دوست و همکارش قدیمش صحبت میکرد ...که حالش بد هست و ...

ننه :قبلا پامون یامون میکرد شاهچراغ می رفتیم مسجد ابوالفضل میرفیم ... و

ناگهان بغضی که ترکید ...و

اشکی که سرازیر شد سکوتی ...

شب در راه برگشت مبحث مرگ و ترس ذاتی از مرگ فلسفه اون کردیم ....

امدم خانه با خودم فکر کردم ...

مرگ مردن کفن سنگ و...

گفتم خدا خودت میدانی من از مرگ ترسی ندارم

اما مردن با کفن دوست ندارم

ماجرا رو هم خودت میدانی

عاقبت این عمر بی برکت پر از نمک به حرمی این بنده رو ختم به شهادت بکن

دیدم خیلی آدم پروی هستم 


صبح خبر فوت یکی از آشنایان رسید و من صبح را با

الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ

  • کسانی که چون مصیبتی به آنها رسید گفتند : ما از آن خدا هستیم و به او باز می گردیم
  • ترجمه فولادوند
    [همان‏] کسانى که چون مصیبتى به آنان برسد، مى‏گویند: «ما از آنِ خدا هستیم، و به سوى او باز مى‏گردیم.»
  • ترجمه مجتبوی
    آنان که چون مصیبتى- پیشامد ناخوشایندى- به ایشان رسد، گویند: ما از آنِ خداییم و به سوى او باز مى‏گردیم.
  • ترجمه مشکینی
    همان کسانى که چون مصیبتى بر آنها وارد شود گویند: همانا ما از آن خداییم (ملک حقیقى اوییم به ملاک آنکه خلق و حفظ و تدبیر امور و اعدام ما به دست اوست) و همانا به سوى او باز خواهیم گشت
  • ترجمه بهرام پور
    آنها که هرگاه مصیبتى بدانها رسد [صبورى کنند] و گویند: ما از آن خداییم و به سوى او باز مى‏گردیم

شروع کردم با شرح و معنی آن  که مرگم چقدر نزدیک است من بی تفاوت به روزگار یادم امد به مطلبی در تالار رهپویان نوشتم


« مـرگ و سکرات آن »