صفحه شخصی سید علی موسوی|فضای مجازی/ عملیات روانی|

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اینستاگرام» ثبت شده است

چطور اینستاگرام به معبد فرقه‌ها تبدیل شد؟

فرقه‌ها از تنهایی بیرونمان می‌آورند و تنهاترمان می‌کنند

 

شبکه‌های اجتماعی فرصت بی‌نظیری برای همۀ کسانی فراهم کرده‌اند که گمان می‌کنند راه نجات بشر را کشف کرده‌اند. مربی‌ها و گوروها و منتورهای خودخوانده در شبکه‌های اجتماعی حرف می‌زنند، مخاطبان و پیروانی برای خودشان دست و پا می‌کنند یا کسب‌و‌کاری راه می‌اندازند. از یک نگاه، این رفتارها بی‌شباهت به آنچه در فرقه‌ها انجام می‌شود نیست، اما از سوی دیگر شبکه‌های اجتماعی، برای همیشه، قواعد فرقه‌گرایی را تغییر داده‌اند.

 

محمد ملاعباسی،به‌عنوان آدمی که روزانه ساعت‌های نه‌چندان اندکی از وقتش را در شبکه‌های مختلف اجتماعی می‌گذراند، فکر می‌کنم بزرگ‌ترین مشکل شبکه‌های اجتماعی ناکارآمدبودنِ فاحش بخش «جست‌وجو» در آن‌هاست. پیداکردن محتوایی که قبلاً در اینستاگرام یا توییتر خوانده‌اید و جایی ذخیره نکرده‌اید، مخصوصاً اگر چند ماهی از آن گذشته باشد، اگر نشدنی نباشد، فقط با شانس و اقبال ممکن است. حتی گاهی فکر می‌کنم که بخش جست‌وجو در این شبکه‌ها به‌عمد تا این اندازه ابتدایی و بی‌فایده نگه داشته شده است تا بیش از اینکه کاربر بتواند فعالانه در آن‌ها دنبال محتوا بگردد، مجبور باشد به هوش مصنوعی شبکه اعتماد کند و جیره‌خوار آن شود. بااین‌همه، زیاد پیش می‌آید که موضوع یا عبارتی را در شبکه‌های اجتماعی جست‌وجو کنم.

مدتی پیش، زیر فشار کاری شدیدی بودم، اما تمرکز نداشتم و ساعت‌های متمادی، بی‌هدف، در اینستاگرام می‌چرخیدم. یک‌جا که واقعاً به مرزهای استیصال رسیده بودم، با خودم گفتم بیا در همین اینستاگرام دنبال تمرکز بگرد؛ شاید این زهر تریاک هم بشود. بخش اکسپلور را باز کردم -متناسب با ول‌چرخیدن‌های آن روزها، سرتاسر اکسپلورِ اینستاگرامم پر بود از شفق قطبی، سنگ‌های نیمه‌قیمتی، طراحی با مداد و پرندگان- و در نوار بالایش که به کاربر اجازۀ جست‌وجو می‌دهد نوشتم « تمرکز». فهرستی از صفحه‌ها آمد که در نام کاربری یا توضیحاتی که داشتند چنین کلماتی نوشته شده بود: «مربی تمرکز»، «کمپ تمرکز»، «کارگاه تمرکز و توجه»، «باشگاه متمرکزها» و از این قبیل. چندتا را باز کردم و وارد دنیایی شدم که تا آن روز اگرچه نمونه‌هایش را گذری دیده بودم، اما هیچ‌وقت جدی نگرفته بودم. بیشتر صفحه‌ها نوعی آلبوم تک‌نفرۀ تکراری بود. احساس می‌کردی صاحب صفحه با دو سه دست لباس، رفته آتلیه و به عکاس گفته از من تعدادی عکس بگیر، همه خیلی جدی، همه خیره به افق، همه غرق در اندیشه. بعد روی هر کدام از این عکس‌ها جملاتی نوشته و در صفحه‌اش بارگذاری کرده است. در نگاه اول، صفحه‌هایشان به‌ نظرم خسته‌کننده و یکنواخت آمد. نه تنوع رنگ داشت، نه حتی حال‌وهوای عکس‌ها عوض می‌شد. شبیه بنرهایی بود که مدرسه‌ها برای تجلیل از دانش‌آموزانی که معدل بالا گرفته‌اند روی دیوار می‌چسبانند. بعد فکر کردم که شاید این از ملزومات تمرکز باشد. یعنی احتمالاً آدمی که می‌خواهد در صفحه‌اش دیگران را به تمرکز دعوت کند نباید چندان رنگ‌و‌لعاب صفحه‌اش را زیاد کند، چون نقض غرض خواهد شد. معمولاً هروقت که یکی از آن‌ها را باز می‌کردم، ده‌ها استوری داشتند. آنجا از طرفدارانی که گفته بودند با آموزه‌های آن‌ها زندگی‌شان زیرورو شده است تشکر می‌کردند، یا سؤالاتی را که در خصوصی از آن‌ها پرسیده بودند جواب می‌دادند. وقتی زیر هر فرسته بخش نظرات را نگاه می‌کردی، صدها ایموجیِ تشویق، «احسنت»، «دقیقاً»، «درود» و «مثل همشه عالی» پشت سر هم ردیف شده بود. انگار نوعی آیینِ پرستش در جریان بود و این مربیان تمرکز مثل نجات‌دهندگانی آمده بودند تا دست فالوئرهای گمگشته‌شان را بگیرند و به ساحل خوشبختی برسانند. البته در بیشتر صفحه‌ها، برای مشتاق‌ترها، راه‌هایی تعبیه شده بود تا بیشتر و سریع‌تر پیشرفت کنند. بعضی از صفحه‌ها «کره‌های سنگی» می‌فروختند که هنگام تمرکز باید در دستتان می‌چرخاندید، یا گیاهانِ مقدسی که می‌توانستید دود کنید تا محیط برای تمرکز بیشتر مساعد شود و، درنهایت، اگر واقعاً می‌خواستید به‌ جایی برسید، بهتر بود در کلاس‌های آنلاین یا حضوری مربی ثبت‌نام می‌کردید تا به‌صورت خصوصی یا نیمه‌خصوصی تکنیک‌های تمرکز را یاد بگیرید. در هر صفحه، دنیایی شلوغ و پرهیاهو زیرِ آن آلبومِ تکراری عکس‌ها در جریان بود، دنیایی که زبان و کلمات خاص خودش را داشت، آیین‌ها و منسک‌های منحصربه‌فردی در آن جاری بود و راه ویژه‌ای را برای زندگی پیشنهاد می‌داد.

 

این دنیاها را که تعدادشان کم نیست و به مربی‌های تمرکز هم محدود نمی‌شود چطور باید تحلیل کرد؟ کاری که این کوچ‌ها و منتورها و گوروهای خودخوانده می‌کنند چیست و چطور این‌همه پرطرفدار شده است؟ آیا باید آن‌ها را فرقه‌هایی خطرناک و مسموم‌کننده به‌ شمار آورد که منبع جعلیات و خرافاتِ آرامش‌بخش‌اند، یا شیوه‌های جدید طرفداری و همبستگی؟

سال ۲۰۱۲ که اینستاگرام به راه افتاد، آماندا مونتل دانشجوی زبان‌شناسی بود. وقتی برنامه را نصب کرد، اولین کلمه‌ای که نظرش را جلب کرد «فالوئر» بود. فیس‌بوک کسانی که صفحۀ کسی را دنبال می‌کردند «دوست» می‌نامید، اما «فالوئر» -به ‌معنی پیرو یا دنبال‌کننده- زنگ متفاوتی در گوش او داشت. او این واژه را از زبان پدرش فراوان شنیده بود.

پدر آماندا، وقتی چهارده ساله بود، بدون آنکه حق انتخاب داشته باشد، به اجتماعی فرقه‌گونه به نام سینانون پیوست که در بیابان‌های اطراف سان‌فرانسیسکو زندگی می‌کردند. سینانون در آغاز جایی بود برای مراقبت از معتادانی که به‌خاطر شدت وابستگی‌شان به مواد مخدر از جامعه رانده شده بودند. اما بعداً هر کسی که به شیوۀ زندگی اشتراکی آنجا علاقه‌مند بودند نیز می‌توانست به آن ملحق شود. رهبران سینانون ادعا می‌کردند که این اجتماع را به شیوه‌ای سوسیالیستی اداره می‌کنند. بچه‌ها را در پادگان مخروبه‌ای چند مایل دورتر از پدر و مادرهایشان نگه می‌داشتند، خیلی از زوج‌ها بعد از پیوستن به سینانون به دستورِ رئیس فرقه، «چاک» (نام اصلی‌اش چارلز دیدریش بود)، از هم جدا می‌شدند و با کسان دیگری ازدواج می‌کردند. هیچ‌کس حق نداشت بیرون از اجتماع سینانون کار کند یا به مدرسه برود یا زندگی خصوصی‌ای دور از چشم دیگران داشته باشد. کانونِ این اجتماعْ آیینی پرجزئیات و هرروزه بود که به آن «بازی» می‌گفتند. چاک می‌گفت بازی نوعی «درمان تهاجمی» برای خلاصی از عادات بد است. هر روز عصر، اعضای سینانون حلقه‌هایی تشکیل می‌دادند و چند ساعت مشغول نوعی «حقیقت‌گویی فاش» دربارۀ یکدیگر می‌شدند. طی این بازی افراد آماج نقد -و گاهی تحقیر و توهین‌- دیگران قرار می‌گرفتند و قرار بود که با این روش پاک‌تر و آزادتر شوند. پدر آماندا، بعد از سه سال، از این فرقه گریخت، به دانشگاه رفت و به عصب‌شناسی متخصص تبدیل شد. بااین‌حال، داستان‌هایی که از فالوئرهای چاک در آن فرقه تعریف می‌کرد جزءِ خاطرات پررنگ آماندا در دوران کودکی بود.

مونتل به یاد می‌آورد که وقتی کلمۀ «فالوئر» را در اینستاگرام دید، رو به دوستانش کرد و گفت «این برنامه را برای فرقه‌ها ساخته‌اند؟ حالا همه به فکر این نمی‌افتند که یک فرقۀ کوچک برای خودشان به راه بیندازند؟». طولی نکشید که سؤال مونتل به جواب رسید. با فراگیرشدن اینستاگرام، هزاران نفر بساط معنویت‌های جایگزینشان را آنجا پهن کردند. طالع‌بین‌ها، شمن‌ها، پیشگوهای وایکینگی، مروجان حکمت‌ سرخ‌پوستی، کاهنانِ خودخواندۀ معابد باستانی، منجمانی که بر اساس اصول کهن ستاره‌بینی هر شب اعلام می‌کردند که هر زمانی برای چه کارهایی خوب است و سمت چه کارهایی نباید رفت. کافی بود «سابسکرایب کنید تا به مراحل بالاتر هستی دسترسی پیدا کنید، به ورای زمین، زمان و حتی به آن سوی مرگ».

شبکه‌های اجتماعی فرصت بی‌نظیری برای «مرئی‌شدن» این محفل‌ها به وجود آورد، اما ماهیت آن‌ها را نیز از جهات مهمی تغییر داد. بنابراین اگر بخواهیم صفحاتی را که در شبکه‌های اجتماعی حول چنین عقایدی ساخته شده‌اند «فرقه» بدانیم، احتمالاً باید در تعاریفِ سنتی‌مان از این واژه بازبینی کنیم. فرقه‌ها، پیش از آنکه در دهۀ ۱۹۷۰ میلادی به هراس اخلاقیِ فراگیری تبدیل شوند، عمدتاً انشعاب‌هایی مذهبی قلمداد می‌شدند که حاصلِ اختلاف‌نظرهایی بودند که در میان پیروان یک آیین به وجود می‌آمد. اما چند اتفاق مشخص مسئلۀ «فرقه‌ها» را از حاشیه‌های بی‌سروصدای اجتماع به مرکز بحث‌ها منتقل کرد. هولناک‌ترین آن‌ها رویداد تکان‌دهنده‌ای بود که در جیمزتاون، محلِ تجمع اعضای «معبدِ خلق»، در ۱۸ نوامبر ۱۹۷۸ افتاد و به مرگ بیش از نهصد نفر منجر شد. معبدِ خلق کلیسایی بود که کشیشی رادیکال به نام جیم جونز، در سان‌فرانسیسکو، تأسیس کرده بود. در فضای آشفتۀ سال‌های جنگ ویتنام، جونز سخنرانی‌های پرشوری علیه سرمایه‌داری و جنگ‌افروزی در آمریکا می‌کرد و درنهایت به پیروانش اعلام کرد که «آمریکا دیگر جای زندگی نیست». به‌این‌ترتیب با چند صد نفر از پیروانش به منطقه‌ای جنگلی در گویان، کشوری کوچک در کارائیب، رفتند و آنجا سکونتگاهی ساختند و نام جونزتاون را بر آن گذاشتند. بعد از مدتی گزارش‌هایی از شکنجه و زندانی‌شدن طرفداران او در جونزتاون به آمریکا رسید و با درخواست خانواده‌های مهاجران، لئو رایان، سناتور ایالت کالیفرنیا، همراه با گروهی از خبرنگاران به‌صورت غیررسمی به جونزتاون سفر کرد تا وضعیت زندگی در بهشتِ جونز را از نزدیک بررسی کند. رایان با یکی از اعضای بلندپایۀ معبد خلق دوستی دیرینه داشت و از این فرصت استفاده کرد تا اجازۀ سفر به جونزتاون را به دست آورد. بعد از اقامتی چهارروزه، رایان با همراهانش به‌سمت باند فرودگاهی محلی رفتند تا به آمریکا بازگردند. جونز که شدیداً نگران تبعات حقوقی و رسانه‌ای سفر رایان بود، بلافاصله به محافظان مسلح فرقه (که نامشان را بریگارد سرخ گذاشته بود) دستور داد تا سناتور و همراهانش را به قتل برسانند. روی باند فرودگاه درگیری مسلحانۀ شدیدی رخ داد که طی آن رایان و چندنفر از همراهانش کشته شدند. خلبان و چند خبرنگار دیگر اگرچه زخمی شدند، اما توانستند از مهلکه بگریزند. چند ساعت بعد، جونز تمام ساکنان معبد خلق را به سرسرای اصلیِ سکونتگاه فراخواند. سخنرانی پرشوری کرد دربارۀ اینکه «لحظۀ رهایی نهایی» فرا رسیده است و باید همۀ اعضای معبد دست به «خودکشی انقلابی» بزنند و با این‌کار «در تاریخ ماندگار شوند و به آیندگان بگویند که خودشان انتخاب کرده‌اند که چگونه بروند، و مسئولی‌شان برای انکار سرمایه‌داری و حمایت از سوسیالیسم» را به انجام برسانند. سپس اعلام کرد که سناتور رایان کشته شده و «عدالت در حق او اجرا شده است». بلافاصله نگهبانان مسلح جمعیت را محاصره کردند و دیگر کسی اجازه نداشت جلسه را ترک کند. حرف‌های آن روز جونز در سرسرا روی نوار کاستی که بعدها پیدا شد ضبط شده بود.

 

خودکشی انقلابی قرار بود با محلول سنایوری انجام شود که اعضا باید آن را از طریق سرنگی بدونِ سوزن داخل دهانشان می‌ریختند. اولین داوطلب زنی بود که با نوزادی که در بغل داشت جلو آمد، ابتدا محلول را در دهان نوزادش ریخت و سپس خودش زهر خورد. اعضا یکی‌یکی جلو می‌آمدند، سرنگ را در دهانشان خالی می‌کردند و سپس از سرسرا خارج می‌شدند. بعد از چند دقیقه زهر روی اولین داوطلب‌ها اثر کرد و صدای ضجۀ بچه‌ها و ناله‌های دردناک به گوش می‌رسید. جونز در میان هیاهو مرتباً تکرار می‌کرد که «از این فریادها نترسید. اگر بدانید چه چیز پیش رویتان است، مرگ را یک‌ میلیون بار به ده روز زندگی در این دنیا ترجیح خواهید داد». تعدادی از اعضا تردید کردند و کوشیدند فرار کنند، اما به‌زور مسموم شدند. وقتی کار به پایان رسید، بیش از نهصد جسد در اطراف سرسرای اصلی جونزتاون روی زمین افتاده بودند. ۳۰۴ نفر از آن‌ها کودک بودند.

خبر خودکشی جمعی در جونزتاون مثل بمبی در جهان منفجر شد. تا قبل از ۱۱ سپتامبر، این واقعه بزرگ‌ترین کشتارِ دسته‌جمعی شهروندان آمریکایی در تاریخ این کشور بود. هر چیزی که ربطی به جونزتاون پیدا می‌کرد، از کمونیسم و سوسیالیسم بگیرید تا کناره‌گیری از زندگی شهری و اجرای آیین‌های جمعیِ نامتداول، به هراس‌هایی اخلاقی تبدیل گردید. رسانه‌های آمریکا از روابطِ ادعایی فرقه با سفارت شوروی در گویان کمال استفاده را کردند تا رقبایشان در جنگ سرد را شیطانی و خطرناک جلوه دهند و بحث از فرقه‌ها برای سال‌ها به یکی از دغدغه‌های فرهنگی رایج تبدیل شد.

به‌این‌ترتیب، فرقه‌ها نیز به جزئی از ملغمۀ رنگارنگِ «جنبش‌های ضدفرهنگ» تبدیل شدند که در آن سال‌ها در اوج بودند. فرهنگ غالب در آمریکای دهۀ ۷۰ از سوی گروه‌های مختلفی از جوانان شدیداً انکار می‌شد. جنبش‌های حقوق مدنی نژادپرستی رایج در آمریکا را تقبیح می‌کردند، فمینیست‌ها علیه تبعیض جنسیتی شوریده بودند، و هیپی‌ها زندگیِ اتوکشیدۀ شهری و سرمایه‌داری و پول‌پرستی را نفی می‌کردند. هر شکلی از شورش علیه آداب و رسوم سنتی مورد استقبال قرار می‌گرفت، هر نوع تجربۀ جدیدی پاس داشته می‌شد، از ستایش مواد مخدر بگیرید تا روابط آزاد جنسی و خلاقیت‌های هنری عجیب‌و‌غریب و البته آزمون‌های روحی و معنویِ تازه‌ای که خیلی از فرقه‌ها از دامن آن برمی‌خاستند. داستان معبد خلق به پایان رسید، اما همچنان صدها فرقۀ بزرگ و کوچک جوانان سرخورده را به خود جذب می‌کردند. سه سال بعد از کشتار جونزتاون، طرفداران اُشو، گوروی هندی، مزرعه‌ای ۲۶هزار هکتاری را در اورگن خریدند و آنجا شهرِ جدید «راجنیش پورام» را بنا نهادند تا زندگی را برپایۀ «عشق، مهربانی و مراقبه» بنا کنند. هم‌زمان، جنبش دینی «دروازۀ بهشت» در حال جذبِ نیروهای تازه در «دینِ یوفو» جدید خودش بود که قرار بود پیروانش را به هستی‌های سطحِ بالاتر انتقال دهد و حیات جاودانه را برایشان رقم بزند. پیروان این فرقه هم بعد از فراز و فرودهای بسیار در سال ۱۹۹۷ دست به خودکشی جمعی زدند و جسد ۳۹ نفر از آن‌ها در خانۀ اجاره‌ای بزرگی که مرکز تمرینات معنوی‌شان بود پیدا شد. تکرار اینچنین اتفاقاتی سؤالات بزرگی ایجاد کرده بود: چرا جوانان جذب این گروه‌ها می‌شوند؟ خصوصیات آن‌ها چیست؟ و چطور بعضی از آن‌ها موفق می‌شوند اعضایشان را قانع کنند تا دست به رفتارهایی افراطی مثل قتل و خودکشی بزنند؟

روان‌شناسان، جامعه‌شناسان، دین‌پژوهان و دیگر متخصصان علوم انسانی تحقیقات وسیعی دربارۀ فرقه‌ها انجام داده‌اند. بوز هرینگتون در مقاله‌ای در آتلانتیک می‌گوید در قدم اول باید تفاوتی قائل شویم بین گروه‌های دینی بی‌خطر و گروه‌های افراطی. او روزنامه‌نگاری تحقیقی‌ است که خود سال‌ها عضو یک فرقۀ افراطی بود و بعد از آن‌ها گسست و مطالعه دربارۀ سازوکار فرقه‌ها را شروع کرد. از نظر هرینگتون، ممکن است هر گروهی دارای «عقاید عجیب‌و‌غریب» باشند و انواع و اقسامی از آیین‌های جمعی را به جای آورند. اما فقط دستۀ کوچکی از این گروه‌ها راهِ افراط را در پیش می‌گیرند و به فرقه‌هایی خطرناک تبدیل می‌شوند. فرقه‌های خطرناک معمولاً در چند خصیصه مشترک‌اند، از جمله اینکه در همۀ آن‌ها به انحای مختلف با انتقاد و تردید دربارۀ حرف‌ها و تصمیمات رهبران مخالفت می‌شود و از اعضا می‌خواهند تا اطاعتی بی‌چون‌و‌چرا از خودشان نشان بدهند؛ منزوی‌کردن اعضا و مجازات آن‌ها در صورت تمایل به ترک گروه خصیصۀ مشترک دیگری است که اهمیت زیادی در افراطی‌شدن گروه دارد و درنهایت تلاش برای ساختنِ هویتی جدید از طریق تغییر اسم اعضا، بیرون‌کشیدن آن‌ها از مناسبات خانوادگیِ قبلی‌شان و ترغیب آن‌ها به ستیزۀ فکری و رفتاری با عرف‌های جامعه. بدین‌ترتیب نوعی نگرشِ سرسختانۀ «ما در برابر آن‌ها» در این گروه‌ها شکل می‌گیرد که می‌تواند اعضا را قانع کند تا علیه «دشمنان» خودشان به جنگ برخیزند. درمقابل، هر چه گروه بازتر باشد و تلاش نکند تا خدمت به فرقه را به یگانه وظیفۀ اعضای خود تبدیل کند، احتمال کمتری دارد که به افراطی‌گری کشیده شود یا به اعضای خود آسیب‌های جبران‌ناپذیر بزند.

حالا می‌توانیم به سؤالی بازگردیم که در ابتدای این نوشته مطرح کردیم: آیا این صفحه‌های پرطرفدارِ معنویت‌های جایگزین در شبکه‌های اجتماعی را می‌شود فرقه نامید؟ آماندا مونتل، در کتاب جدید خود، فرقه‌گرا: زبان تعصب، این سؤال را از منظر تازه‌ای می‌کاود. از نظر مونتل، گوروهای اینستاگرامی، اگرچه مانندِ اسلاف خود، به‌شکل خستگی‌ناپذیری به فالوئرهای خود وعده‌های عجیب‌و‌غریب می‌دهند و آن‌ها را به وفاداری و پیروی دعوت می‌کنند، اما از برخی از سمی‌ترین قابلیت‌های رهبران قبلی محروم‌اند. مهم‌تر از همه اینکه آن‌ها تا وقتی فعالیت‌هایشان به سطح شبکه‌های اجتماعی محدود است، نمی‌توانند پیروانشان را از نظر فیزیکی تهدید یا منزوی کنند. حتی پروپاقرص‌ترین فالوئرهای این گوروها نیز، در مقایسه با اعضای فرقه‌های قدیمی، آزادی قابل‌توجهی برای ترک‌کردن گروه و شنیدنِ حرف‌های دیگران دارند. با‌این‌حال، نباید گمان کرد که دوران فرقه‌ها کاملاً به‌پایان رسیده است. اگر حرف مارکس دربارۀ دوران ما نیز درست باشد که «هر آنچه سخت و استوار است، دود می‌شود و به هوا می‌رود»، می‌توانیم بگوییم که فرقه‌ها هم حالت سخت خود را از دست داده‌اند، اما دودی که از آن‌ها باقی مانده در جای‌جای جهان فرهنگی امروز استشمام می‌شود. آشکارترین جلوۀ این حضور را می‌توان در تکثیر و رواج عناصر زبانی‌ای دانست که مشخصۀ زبانِ «فرقه‌گرا» هستند.

مونتل در کتاب تحسین‌شدۀ خود توضیح می‌دهد که چطور کلیشه‌های اندیشه‌خفه‌کن، دوگانه‌سازی‌های «ما در برابر آن‌ها»، بیگانه‌هراسی، ارعاب‌افکنی و جعلیات که خصوصیاتِ ویژۀ سخنرانی‌هایی بود که امثال جیم جونز ایراد می‌کردند حالا به الگویی تبدیل شده است که حتی رهبران سیاسی عالی‌رتبه از آن‌ها استفاده می‌کنند. این زبان فرقه‌گرایانه، که اثر آن را از سیاست و رسانه، تا باشگاه‌های ورزشی، تبلیغات تلویزیونی، کلیپ‌های کوتاهی که برای یکدیگر می‌فرستیم و صفحات شلوغ شبکه‌های اجتماعی می‌شود دید، آرام و ناخودآگاه، تبعات پیوستن به یک فرقه را به بار می‌آورند، حتی وقتی که بدون مزاحمت، در خانه‌های خودمان نشسته‌ایم. این عناصر زبانیْ جذاب و اغواگرند و ما را عادت می‌دهند تا به گفتارهایی توجه نشان دهیم که جنجالی، افراطی و متعصبانه‌ باشند. بااین‌همه، چه کسی است که گاهی دلش نخواهد به جمعی عجیب‌و‌غریب بپیوندد؟ ما انسان‌ها نیاز عمیقی به تجربه‌های جمعی داریم. در ماهیت ماست که بخواهیم دوشادوش دیگران به چیزی ایمان بیاوریم و برای رسیدن به هدفی تلاش کنیم.

مونتل، در جمع‌بندی خود در کتاب فرقه‌گرا، نکتۀ مهمی را در این زمینه یادآوری می‌کند: شناخت فرقه‌ها و الگوهای زبانی و رفتاری آن‌ها نباید به جمع‌هراسی، یا وسواسی ناخوشایند در پرهیز از رفتارهای فرقه‌ای منجر شود. بلکه کافی است که ابزارهایی داشته باشیم تا بتوانیم آنچه می‌شنویم را به ‌شکلی انتقادی ارزیابی کنیم، هر جا لازم شد صحت‌سنجی کنیم و همیشه به خاطر داشته باشیم که زندگی پیچیده‌تر از آن است بشود آن را در یک نفر یا یک گروه خلاصه کرد.

 

پی‌نوشت‌ها:
• این مطلب سرمقالۀ محمد ملاعباسی در بیست‌ویکمین شمارۀ فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی است.

۱۷ خرداد ۰۱ ، ۱۵:۱۷ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سید علی موسوی

فاجعه‌ای که اینترنت را به جهنم تبدیل کرده

جارن لانییر، فیلسوف کامپیوتر، از فاجعه‌ای می‌گوید که اینترنت را به جهنم تبدیل کرده است

وقتی سرچ اینستاگرام را باز می‌کنیم، احتمالاً با انبوهی از پست‌های عجیب‌وغریب مواجه می‌شویم که کلیک بر روی هر کدامشان می‌تواند برایمان جالب و دوست‌داشتنی باشد. اما خیال کنید تاجری فریب‌کار، برای درآمد یا سود بیشتر، پشت دستگاه سرچ اینستاگرام نشسته و دارد پست‌های مشخصی را به‌سمت ما سوق می‌دهد. احتمالاً حس بدی پیدا می‌کنیم. حس فاجعه‌آمیزتر آنجا سراغمان می‌آید که بفهمیم کل زندگیِ اینترنتی‌مان را او هدایت کرده و ما هم ناآگاهانه دستخوش بازی‌های او بوده‌ایم. آیا باز در اینترنت خواهیم ماند؟

ادامه مطلب...
۳۱ تیر ۹۷ ، ۰۹:۵۷ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سید علی موسوی

خودشیفته سازی حاصل از اینستاگرام

آیا لایک‌های اینستاگرام و فیس‌بوک ما را به خودشیفتگانی مغرور بدل کرده یا از قبل هم همین‌طور بوده‌ایم؟


رسانه‌های اجتماعی در اصل به‌عنوانِ ابزارهایی برای ایجاد ارتباط با دیگران و بیرون از آمدن از تنهایی طراحی شده‌اند، اما در واقع، تجربۀ حضور در آن‌ها معمولاًحسی از تنهایی و انزوا به ما می‌دهد. شاید دلیل این تناقض، محدودیتِ این رسانه‌ها در بازنمایی کاملِ زندگی انسانی باشد. شبکه‌های اجتماعی ظرفیتی برای بیان غم‌ها، تردیدها و کاستی‌های ما ندارد و در مقابل، آن‌دسته از گرایش‌هایی را تقویت می‌کند که از اساس با همدلی در تضاد است.


همین چند عدد و رقم قادرند داستانی گویا از خودشیفتگی روایت کنند: روزانه بیش از هشتادمیلیون عکس روی اینستاگرام بارگذاری می‌شود، بیش از ۳.۵میلیارد لایک ردوبدل می‌گردد و حدود ۱.۴میلیارد نفر، معادل بیست‌درصد کل جمعیت جهان، جزئیاتی از زندگی‌شان را بر روی فیس‌بوک منتشر می‌کنند.

آیا این رسانه‌های اجتماعی بودند که گونه‌ای نسبتاً متواضع از جان‌داران را به مشتی خودشیفتۀ شهرت‌طلب تبدیل کردند یا ما ذاتاً همین‌قدر خودمحور بوده‌ایم؟

ادامه مطلب...
۱۴ خرداد ۹۷ ، ۱۱:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سید علی موسوی

شناخت چهار نوع کاربر در اینستاگرام و فیسبوک

پژوهشگران دریافتند می‌توان کاربران را به‌سادگی در 

چهار دستۀ کلی جای داد: رابطه‌سازها، گذری‌ها، جارچی‌ها و سلفی‌ها


رفتار کسانی که در اینستاگرام، توئیتر، یا فیس‌بوک دنبالشان می‌کنیم خیلی با هم متفاوت است: برخی هر روز ده تا مطلب می‌گذارند، برخی سالی یک‌بار. یک‌سری دائم در کنج رستوران‌های مشهور در حال غذاخوردن سلفی می‌گیرند، جماعت خاصی اوضاع و احوال جامعه را رصد می‌کنند، عده‌ای هم پست‌های اخلاقی یا غیراخلاقی می‌گذارند. پژوهشگران دانشگاه بریگم یانگ کوشیده‌اند تا این افراد را دسته‌بندی کنند و چارچوب‌های شخصیتی‌شان را برایمان توضیح دهند. شاید این دسته‌بندی کمک کند، وقتی وارد این شبکه‌ها می‌شویم، سرگیجه نگیریم.

ادامه مطلب...
۳۰ شهریور ۹۶ ، ۱۳:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سید علی موسوی

عاقبت رومانتیک بودن در دوره اینستاگرام

دنیای مدرن مداوماً به ما القا می‌کند که بقیه دارند خوش می‌گذرانند ولی سهم ما کسالت و ناکامی است


خیلی‌هایمان می‌دانیم زندگی آدم‌ها به شادی و طراوتِ صفحه‌های اینستاگرامشان نیست. با این‌حال، مگر می‌شود جلوی آرزوها را گرفت؟ مگر بهتر نیست که به‌جای صبح تا شب کار کردن، دور دنیا سفر کنیم و خوش بگذارنیم؟ شاید مسئله همین است. اینکه لذت‌ها را کجا باید پیدا کرد؟ در همراهی با چه کسانی؟ در تقلید از کدام نوع سبک‌زندگی؟ آلن دوباتن می‌گوید شاید این لذت‌هایی که دنبالشان می‌گردیم، در همین تجربه‌های معمولی پنهان شده باشند.


 ما در معرض بمبارانِ مداومِ پیشنهادهایی هستیم دربارۀ کارهایی که خوب است انجام دهیم (برویم جت‌اسکی، در کلرادو تحصیل کنیم، سفر کنیم به جزایر مالدیو، یا به تماشای اهرام ثلاثه برویم). دائماً خبر کارهای جذابی که دوستانمان انجام داده‌اند یا قرار است انجام دهند به گوشمان می‌رسد: «یک کافۀ خیلی خوبی بود که دست‌جمعی رفتیم...»؛ «فلانی قرار است در بَهمان کلیسای کوچک شهر با من ازدواج کند و بعدش می‌رویم ماه‌عسل...»؛ «خورشید داشت بر فراز بندر سیدنی می‌درخشید...». بی‌نهایتی چیز درکارند تا وسوسه شویم جای دیگری زندگی کنیم: رفتن به رستوران باصفایی در بروکلین؛ خواندن رمانی جنایی که ماجرایش در شهر ترییِست۱ اتفاق می‌افتد؛ ایستادن در برابر تابلوی خروجِ فرودگاه، با فهرستی در دست که تا مسکو، بانکوک یا آدیس‌آبابا فقط به اندازۀ یک نشست‌وبرخاست هواپیما فاصله وجود دارد. دنیای مدرن کاری می‌کند که همیشه حواسمان به این باشد که چقدر فرصت از دست می‌دهیم. و این فرهنگی است که در آن از حجم دردناک و انبوهی از «ترس فقدان» نسبتاً گریزی نداریم.

ادامه مطلب...
۰۱ شهریور ۹۶ ، ۲۰:۱۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سید علی موسوی

وقتی آنلاین هستیم خودمان باشیم

این سال‌ها مدام شنیده‌ایم رسانه‌های اجتماعی باعث می‌شوند رفتار افراد در شبکه‌های اجتماعی بدتر از آن چیزی باشد که در «زندگی واقعی» است. اما اگر ماجرا کاملاً برعکس باشد چه؟ درک تامپسون، نویسندۀ کتاب «شهرت‌آفرینان»، دقیقاً این‌طور فکر می‌کند. تامپسون می‌گوید مکالمۀ رودررو روزبه‌روز کمتر می‌شود و باید دست از این تفکر برداریم که مکالمۀ رودررو اصیل و رسانه‌های اجتماعی مصنوعی هستند. امروزه، بیش از رسانه‌های اجتماعی، مکالمۀ رودررو شخصیت‌هایمان را تحریف می‌کن

۱۸۴۳ اکونومیست — دوستی که اتفاقی به حساب توئیتر من برخورده بود می‌گفت توئیت‌هایم باعث می‌شوند آدم نفهم شناخت‌ناپذیری به نظر برسم. می‌گفت: «تو در زندگی واقعی خیلی بهتر از این هستی».

این گفتۀ رایجی دربارۀ رسانه‌های اجتماعی است: اینکه باعث می‌شوند افراد بدتر از آنی که در «زندگی واقعی» هستند، رفتار کنند. در توئیتر، طعنه می‌زنم. در فیس‌بوک، پُز می‌دهم. در اینستاگرام، ژست می‌گیرم. در اسنپ‌چت، احمق‌بازی در می‌آورم. دارم وسوسه می‌شوم بگویم، همانطور که دوستم می‌گفت، این هویت‌های آنلاین کاریکاتورهایی از منِ واقعی هستند. بی‌شک این ادعا درست است که رسانه‌های اجتماعی می‌توانند از بی‌رحم‌ترین چهرۀ طبیعت انسانی پرده بردارند. از نظر بسیاری از زنان و اقلیت‌ها، دنیای مجازی جهنم‌درۀ قلدربازی و کنایه‌زنی است. اما از آنجا که مکالمۀ رودررو روزبه‌روز کم‌تر می‌شود دیگر وقت آن رسیده که دست از این تفکر برداریم که مکالمۀ رودررو اصیل و رسانه‌های اجتماعی مصنوعی هستند. آن که طعنه می‌زند، آن که پز می‌دهد، آن که ژست می‌گیرد و آن که احمق‌بازی در می‌آورد: همه واقعی هستند و همۀ این‌ها من هستم.

ادامه مطلب...
۲۶ تیر ۹۶ ، ۱۰:۳۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سید علی موسوی

پروژه عنکبوت 2 با موفقیت انجام شد

مرکز بررسی جرایم سازمان یافته اعلام کرد پس از حدود دو سال کار مستمر و فشرده اطلاعاتی و در پی وصول تعداد فراوانی شکایت و گزارش از جانب خانواده های مختلف از شهرهای گوناگون ایران مبنی بر ضرورت پالایش اخلاقی سرویس های پر کاربرد ارتباطی و اجتماعی خارجی به ویژه اینستاگرام، پروژه عنکبوت 2 را در این محیط با موفقیت به پایان برده و گام بلندی در جهت بهبود نسبی فضای این نرم افزار برای خانواده های ایرانی برداشته است.

در اطلاعیه این مرکز اهداف اصلی اجرای پروژه عنکبوت 2، موارد زیر اعلام شده است:

1- حمایت از کیان خانواده و جامعه اسلامی

2- دفاع از هویت ملی و اسلامی

3- پالایش و سالم سازی محتوای ناسالم برای نوجوانان، جوانان و خانواده‌های ایرانی

4- زمینه سازی برای استفاده از فرصت های اینترنت

فاز صفر: چرا اینستاگرام؟

بر اساس اطلاعیه منتشره، مهم ترین نتیجه به دست آمده از پژوهش های اولیه این پروژه را می توان "هدف گذاری تغییر سبک زندگی ایرانی- اسلامی" از سوی حامیان و گردانندگان پنهان اینستاگرام اعلام و نشانه آن را در اشغال 20 درصدی فضای این شبکه با موضوعات مدلینگ و ابتذال حرفه ای یافت.


فاز 1؛ رصد، شناسایی و تشکیل بانک اطلاعاتی

بر اساس گزارش این مرکز محصول فاز اول پروژه عظیم عنکبوت 2، اشراف بر تمامی صفحات ایرانی شاخص در اینستاگرام بوده است. در این رصد نتایج قابل توجهی از جمله کشف چگونگی جذب کاربران ایرانی با استفاده از انتشار تصاویر مبتذل و در مواردی مستهجن مدل های حرفه ای و نیزآماتور ایرانی در پی داشته است. پس از پایان فاز اول، بانک اطلاعاتی دقیق بیش از 300 صفحه شاخص در اینستاگرام تشکیل شد که در این بانک مواردی چون مختصات قابل رصد هر صفحه اینستاگرامی از جمله پست ها، دنبال کنندگان، دنبال شوندگان و لایک کنندگان و کامنت نویسان، آدرس سایر حساب های اینترنتی مانند فیس بوک، لاین، تلگرام، کیک، ایمیل، شماره تلفن، نشانی، شماره حساب های بانکی مندرج در هر صفحه به صورت هوشمند جمع آوری شده است. بررسی این بانک اطلاعاتی نشان می دهد اغلب اقدامات فعالان این حوزه کاملا هوشمند و دارای ساختار شبکه ای بوده است.


فاز 2؛ شناسایی تخصصی و پنهان

اقدام راهبردی دیگر در این پروژه، یافتن خطوط اصلی هدایت گر اجرای پروژه اغواگرانه شهروندان ایرانی بود که با تلاش فشرده و پیچیده کارشناسان مرتبط این مرکز "اتاق فکر هوشمند تغییر سبک زندگی و پوشش ایرانیان" و اعضای اصلی آن شناسایی و در فرایند اقدامات بعدی قضایی و اطلاعاتی قرار گرفتند. این اتاق فکر مرکب از فعالان فضای واقعی و مجازی است که گام به گام اقدامات سازمان یافته خود را طراحی کرده و به پیش می بردند. در این مرحله، اطلاعات مردمی دریافتی کمک قابل توجهی به کارشناسان مرکز بررسی جرایم سازمان یافته کرد.

بر این اساس مجموعا 170 نفر از مدیران و اداره کنندگان صفحات فوق الذکر (شامل 58 مدل، 51 مدیر مزون و طراح لباس، 59 عکاس و آرایشگر و 2 موسسه فعال در عرصه مد) که موفق به اغوای تعداد قابل توجهی از جوانان شده و خسارات عظیم اخلاقی به بار آورده بودند، شناسایی و شبکه ارتباطی آنها کشف شد. از این تعداد برای 29 تن از مدیران اصلی و مرتبطین آنها پرونده قضایی تشکیل شد که منجر به بازداشت 8 نفر و احضار بقیه افراد گردید و اماکن مرتبط با جرایم ایشان نیز با حکم قضایی پلمپ شد.

این مرکز همچنین از برخورد با مدیران چند صفحه فعال در زمینه تبلیغات اینترنتی در شبکه های ارتباطی خارجی نیز خبر داده است.

مرکز بررسی جرایم سازمان یافته در اطلاعیه خود به حضور و رفت و آمد قابل توجه برخی عناصر در کشورهای همسایه و غربی اشاره کرده و از انجام اقدامات مقتضی و همچنین عملیات برون مرزی چند مرحله برای اشراف و برخورد قاطع با این شبکه خبرداده است که مستندات تصویری آن متعاقبا منتشر خواهد شد.


فاز3؛ ترسیم مختصات پیاده نظام نفوذ فرهنگی

گزارش منتشره مرکز بررسی جرایم سازمان یافته نشان می دهد که جریان ابتذال حرفه ای در کشور که یکی از بهترین بسترهای فعالیت و تبلیغ محصولات خود را اینستاگرام یافته است، سه زیر شاخه اصلی دارد:

اول: سیاستها و رویکردها

1- ترویج ابتذال فراگیر با رواج مدلینگ حرفه ای و با هدف عادی سازی بی بند و باری

2- تولید و تبلیغ پوشش های خلاف عرف جامعه ایرانی و لباسهای نیمه عریان در فضای اجتماعی

3- ایجاد جذابیت برای دختران و پسران جوان جهت حضور موثر دراین فرآیند از طریق پیشنهادات فریبنده کسب درآمد، کسب شهرت و ارضای شهوات

4- حمایت همه جانبه رسانه ای و تبلیغی خارج کشور از مدل های حرفه ای و ستاره سازی از آنها و تشویق افراد غیر حرفه ای به ورود به این چرخه برای بالا بردن مصرف تولیدات تبلیغ شده

دوم: بسترهای شکل گیری:

1- موسسات طراحی مد و پوشش در داخل و خارج کشور

2- آرایشگاه های زنانه حرفه ای و نیمه حرفه ای

3- مزون ها و فروشگاه های البسه زنانه

4- برگزاری مراسم متناسب با مدلینگ، نظیر شوی لباس و جشنواره زن شایسته ایرانی در کشورهای مختلف

5- استودیوهای زیرزمینی تولید موسیقی و کلیپ های مبتذل

6- تبلیغ و پوشش کامل رسانه ای مدلینگ از سوی ضد انقلاب در شبکه های ماهواره ای و پایگاه های خبری

7- صفحات پر بازدید با استفاده از نام افراد مشهور یا موضوع خاص و جذاب

سوم: فعالان و کاربران

1- عکاسان

2- آرایشگران

3- مدل های حرفه ای و آماتورها


فاز 4: جمع بندی و هشدار به متخلفان

مرکز بررسی جرایم سازمان یافته در پروژه عنکبوت 2 موفق به شناسایی سرپل های خارجی و مدیریت جریان داخلی این پروژه شده و در اقدامات خود به مجموعه تفصیلی از ارتباطات بین المللی فعالان داخلی مدلینگ با مؤسسات فعال و سازمان های مردم نهاد با پوشش فرهنگی در سطح بین المللی دست یافته است. نگرانی فزاینده خانواده های ایرانی که منجر به وصول هزاران نامه و ایمیل به این مرکز شده، باعث شد تا این مرکز رسیدگی به این مسئله را در اولویت های خود قرار دهد.

در بخش دیگر از این اطلاعیه آمده است برخی افراد بکارگیری شده به عنوان مدل در این پروژه دارای سوء سابقه قضایی و از آسیب دیدگان اجتماعی هستند.

این مرکز در پایان اطلاعیه خود، چند نکته را متذکر شده است:

1- برخورد ها با افراد و جریان های ضد فرهنگی و هنجارشکن در حوزه پیام رسان های تلفن همراه به خصوص تلگرام با جدیت در دستور کار قرار دارد. هیچ حاشیه امنی برای مدیران، دست اندرکاران تولید محتوا و شبکه های تبلیغاتی مرتبط با ایشان وجود ندارد. این افراد منتظر برخوردهای قضایی متناسب از جانب دستگاه قضا باشند.

2- مرکز بررسی جرایم سازمان یافته بر خود لازم می داند با کاربران و عواملی که با فعالیت های خاص خود، نام ایران و ایرانی را در کشورهای حاشیه خلیج فارس خدشه دار می کنند؛ نیز به صورت جدی برخورد نماید. این مرکز بر بخش های گوناگون این موضوع، اشراف کامل اطلاعاتی دارد و به زودی ابعاد مختلف آن را اطلاع رسانی خواهد کرد.

3- لازم است با برنامه ریزی های ضروری دستگاه های ذیربط، بستر مناسب برای فعالیت و رشد ابزارها و نرم افزارهای ارتباطی بومی فراهم شود و فرصت برای بهره برداری مطلوب از این امکانات بدون آسیب به بنیان های اخلاقی و خانوادگی فراهم گردد.

4- لازم است شورای عالی فضای مجازی به عنوان قرارگاه راهبردی و عملیاتی فضای مجازی در کشور، نقش فعال و موثری ایفا کرده و فضای فعالیت سالم و امن را برای جوانان و خانواده ها فراهم آورد تا آسیب های این حوزه به حداقل برسد و امکان بهره برداری از فرصت های فضای مجازی در دسترس قرار گیرد.

5- خانواده ها نیز به عنوان رکن رکین جامعه لازم است حضور موثر در کنترل این فضاهای جدید داشته باشند. مسئولیت پیشگیری و کنترل فقط بر عهده حاکمیت نبوده و لازم است ورود خانواده در این حوزه جدی باشد.

==========================

دانلود فیلم

===========================

۲۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سید علی موسوی

اینستاگرام و تابلو اشراف زادگی

 اینستاگرام و تابلو اشراف زادگی

قدرت چشم‌انداز و چشم‌انداز قدرت در ولخرجیهای متظاهرانۀ جدید


اگرچه ابزارِ انتقال‌دهندۀ عکس‌ها جدید است ولی تصاویر و روابطِ اجتماعی‌ در پس آن، شیوه‌های قدیمیِ به‌رخ‌کشیدنِ ثروت را به یاد می‌آورد. مانند عکس‌های اینستاگرام، نقاشی‌های رنگ‌روغنِ هم توجهات را به جایگاه و وجهۀ افراد جلب می‌کند. منتقد هنر و نویسندۀ انگلیسی جان برگر، تظاهر به بی‌طرفی در آثار هنریِ معتبرِ غربی را به چالش کشید. وی استدلال کرد که تمام تصاویر را می‌توان با توجه به معنای سیاسی و اجتماعی‌شان درک کرد. طرح‌های زیر حاصل کنار هم چیدن منتخبی از دو گونه تصاویرِ متفاوت و بر پایۀ تفکرات برگر است. نقاشی‌های رنگ روغن اروپایی سال‌های ۱۷۵۰-۱۶۵۰ و تصاویر اینستاگرام سال‌های ۲۰۱۴-۲۰۱۲




آقا و خانم اندروز، اثر توماس گینزبرو (حدود ۱۷۵۰)


ژاکوبن — ولخرجیِ متظاهرانه (نمایش ثروت به عنوان نمایی از قدرت اقتصادی) موضوع جدیدی نیست اما هیچ وقت هم به اندازۀ حالا آسان نبوده است. رسانه‌های اجتماعی با ارایۀ قالبی از فردگراییِ رقابتی و ماجراجوییِ اقتصادی که در آن تجربۀ رفاه باید مستند و آنلاین به اشتراک گذاشته شود، ولخرجیِ متظاهرانه را به امری عادی بدل کرده‌اند. در خوش‌گذرانی و هیجانِ ناشی از خریدی خوب، کششی درونی فرد را وامی‌دارد که آن را با دوستان و دنبال‌کنندگانشان به اشتراک بگذارد.

ادامه مطلب...
۲۵ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۱۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سید علی موسوی

اینستاگرام مکانی برای نمایش حجاب دختران محجبه می‌شود!


به تازگی چندین کمپین در شبکه‌های اجتماعی راه اندازی شده است که از زنان محجبه می‌خواهد با هدف معرفی و تبلیغ حجاب و پوشش اسلامی تصاویر خود را منتشر کنند.

هرچند این رویکرد نسبت به حجاب و زن مسلمان تاکنون نتوانسته در میان بانوان محجبه که اعتقاد راسخ به مبانی دین مبین اسلام دارند جایی برای خود باز کند اما هستند دخترانی که با تبلیغات رسانه‌ای جذب این کمپین‌های انحرافی شده و تصاویر شخصی خود با حجاب اسلامی را به راحتی در شبکه‌های اجتماعی منتشر کرده و به نمایش می‌گذارند.

شبکه‌های اجتماعی که از سوی افراد معلوم الحال ایجاد شده همسو با تمایلات درونی افراد است، همین امر نیز دلیل مهم موفقیت آنها تاکنون بوده است. باید در نظر داشت میل به خودنمایی نیز بنا به مصالحی در سرشت زن نهاده شده است که باید در مسیر صحیح به کارگرفته شود.

 

 

 

 

ادامه مطلب...
۱۵ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۴۹ ۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سید علی موسوی

مایک کرینگر وقتی از اینستاگرام می گوید


مایک کرینگر یکی از دو بنیان‌گذار اصلی از تغییر پروژه­ای دم­دستی به یک موفقیت تاریخی (یعنی اینستاگرام) می نویسد:

نیم نگاهی به چهار سال پیش در همین روزها:

۶ صبح: دوچرخه سواری در هوای مه آلود سان فرانسیسکو به سمت محل کار

۷ صبح: پیچ و تاب های معده و به دنبال آن من و کوین در راه خرید نان شیرینی از کافه

۸ صبح: یک کلیک و موج اولین گروه کاربران

۹ صبح: ترس من وکوین از فروریختن سرور محدودمان زیر بار ترافیک کاربران روز اول

۱۲ ظهر: خیالی آسوده بعد از بک آپ گرفتن از داده ها

۲ بعد از نیمه شب: بی­­خوابی و رد شدن مرز کاربران از ۲۵۰۰۰ نفر

۶ صبح: حرکت قطار دیروز روی ریل ها و ترس از جدا شدن هر لحظه یک واگن

اینستاگرام

ادامه مطلب...
۲۳ آبان ۹۳ ، ۱۳:۳۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سید علی موسوی