با سلام به دوستانم امیدوارم که حال همتون خوب باشه باز هم می خوام یکم سرتونو درد بیارم با اجازه
یه خاطره از گذشته که منم ا ز پیرمردا شنیدم مربوط به سال های 1310 تا 1320 هستش در مورد یک خواستگارو یکی از خوانین مربوط یه منطقه هستش ن به اسم سیمره که گویا روزگاری سر شار از شکار و دارای طبیعت غنی بوده
تصویر


به اسم «کل کج میر غلام» ،
یک روز خان منطقه به اسم «میرغلامرضاخان هاشمی» اگه درست گفته باشم میره به شکار در یه منطقه که کوهای سخت و خطرناکی داره به اسم «مله کوه» واسه شکار کل سن سال دار، خلاصه بعد کلی گشت گذار و سختی یه کل درست حسابی پیدا میکنن خان نشونه میره وتیرش سر میکنه یه شاخ کل میشکنه فرار میکنه ، قبلن گفتم براتون خطا رفتن تیر خیلی افت داشته اونم واسه یک خان ،خلاصه دست خالی بر میگردن خان به آدماش میگه که به تمام شکارچی های منطقه بگید که هیچ کس حق شکار این کل نداره وگرنه به سختی مجازات میشه،که سر فرصت خودش شکارش کنه ، یه چند وقتی میگذره بعضی از شکارچی ها کل رو میبینن و به خان میگن ولی خان به دلیل مشغله که داره نمیتونه بره شکار ، هم زمان با این اتفاقات یک منطقه در اون اطراف هست به اسم پشت کوه که تا شکار گاه تقریبن فاصله زیادی داره، یه پسر خواستگار یه دختر هستش که با هاش مخالفت میکنن ، پسر که سخت عاشق شده کوتاه بیا نیست، پدر دختر میگه به یک شرط حاضرم دخترم بهت بدم اگه تونستی کل کج خان شکار کنی وبیاری برام معلومه که پسر با عرضه ای هستی ومیتونی دخترم بگیری، پسر که میبینه بازی کردن با جونش هست ولی قبول میکنه روز بعد راهی شکارگاه میشه بعداز چند روز به هر سختی ومشقتی هست میتونه کل کج بزنه ولی محلی ها میبیننش و به خان خبر میدن خان بشدت عصبانی میشه و میگه زنده بگیریدش خودش و تفنگشو بیارید خلاصه زمانی که پیش خان میبرنش و قبل از هر حرفی از خان امان میخواد که بزاره حرفش بزنه خان گوش نمیده وتفنگش میگیره و مسلح میکنه ،التماس میکنه ومیگه که خان عاشقم و شرط رسیدن به معشوقم شکار کل کج تو هستش ،خان تفنگ میکشه ولی مکث میکنه منصرف میشه ، بعد از یه مکث میگه فعلن نمیکشمت باید دختر ببینم بعد تصمیم میگیرم، خلاصه پسر(خواستگار) با آدماش میفرسته به خونه دختر تا آماده دیدار و پذیرایی از خان بشن،
روز بعد خان به خونه دختر میره و پسر میارن، خان در حالی که سوار اسبش تفنگشو بر میداره صدا میزنه بگید دختر بیاد وقتی دختر میاد بهش نگاه میکنه تفنگشو پایین میاره و رو به پسر میگه که کل کج تو از کل کج من خیلی زیباتر هستش و همونجا سر اسبشو بر میگردونه و بر میگرده در بین راه به یکی از آدماش میگه برگرده بره به خونه پسر و اگه کمی کاستی دارن کمکشون کنه که بتونن جشن عروسیشون بگیرن.
تصویر
نفردوم از چپ که تسبیح دستشه باید این میر غلام... باشه