صفحه شخصی سید علی موسوی|فضای مجازی/ عملیات روانی|

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

نگاهی بر نظریات خودشیفتگی

خودشیفتگی از بحث‌برانگیزترین موضوعات روان‌شناسی است. زیگموند فروید معتقد است خودشیفتگی مشکلی صرفا زنانه است و راه درمانی هم ندارد، چرا که فرد خودشیفته در مقابل اقدامات درمانی مقاومت می‌کند. بر اساس راهنمای تشخیصی و آماریِ اختلالاتِ ذهنی انجمن روان‌پزشکی آمریکا خودشیفتگی اختلال روانی است و با روان‌رنجوری تفاوت دارد. روان‌رنجوری، پریشانیِ فردی سالم اما نگران است. در مقابل در اختلال شخصیتی، بیمار گمان می‌کند که حالش کاملاً خوب است. افراد روان‌رنجور برای این به دنبال درمان خود می‌روند که از رفتارهای خودشان ناراحت‌اند اما افراد دچار اختلال شخصیت، برای اینکه دیگران از رفتارهایشان دلخورند. جون آکوچلا ستون‌نویس نیویورکر از خودشیفتگی و ریشه‌های آن می‌گوید.


 
ماجرای خودشیفتگی، از فروید تا نظریات اخیر
 

در کتاب دگردیسی‌های اووید با نارسیس آشنا می‌شویم، مرد جوان زیبایی که زن‌ها شیفتۀ اویند اما خودش نمی‌داند چرا و آرزو دارد که تنهایش بگذارند. روزی در جنگل، به آبگیری می‌رسد و خم می‌شود تا آب بنوشد. عکس خود را در آب می‌بیند و عاشق خود می‌شود. از شدت غم، نه چیزی می‌خورد و نه می‌خوابد. در آخر، سرش را روی چمن‌زار می‌گذارد و می‌میرد.

واژۀ «نارسیسیسم» در زبان انگلیسی از نام او برگرفته شده و به معنای خودشیفتگی افراطی است. با پیشرفت روان‌شناسی، باورها دربارۀ خودشیفتگی بسیار پیچیده‌تر شده است. فروید که خودشیفتگی را مشکلی صرفاً زنانه تلقی می‌کرد، معتقد بود زن‌ها تنها به این دلیل خود را می‌آرایند که به مردها دست یابند. این تمرکز روی زیبایی‌های فیزیکی سبب شده است که آن‌ها ازخودراضی و از نظر احساسی ضعیف باشند.

بعدها اساتید روان‌شناسی تلاش کردند علمی‌تر از فروید با موضوع برخورد کنند و به بررسی علائم بیرونی خودشیفتگی بپردازند. در سال ۱۹۸۰، این موضوع جای خود را در راهنمای تشخیصی و آماریِ اختلالاتِ ذهنی انجمن روان‌پزشکی آمریکا باز کرد. طبق آخرین نسخۀ این راهنما، ویژگی اصلی خودشیفتگی، تکبر است. افراد خودشیفته دربارۀ موفقیت‌های خود اغراق می‌کنند، معتقدند که آدم‌های خاصی هستند و تنها افراد خاص می‌توانند درکشان 
ویژگی اصلی خودشیفتگی، تکبر است. افراد خودشیفته دربارۀ موفقیت‌های خود اغراق می‌کنند، معتقدند که آدم‌های خاصی هستند و تنها افراد خاص می‌توانند درکشان کنند. نسبت به دیگران، احساس همدردی ندارند، به سایرین حسادت می‌کنند و معتقدند که در مقابل دیگران هم به آن‌ها حسادت می‌ورزند و توانایی تحمل نقد را ندارند.
کنند. نسبت به دیگران، احساس همدردی ندارند، به سایرین حسادت می‌کنند و معتقدند که در مقابل دیگران هم به آن‌ها حسادت می‌ورزند و توانایی تحمل نقد را ندارند. ما معمولاً قضاوت می‌کنیم و می‌گوییم فردی خوب است یا بد اما در این راهنما افراد یا بیمار هستند یا سالم.

در این کتاب، خودشیفتگی یکی از انواع «اختلالات شخصیت» است که با روان‌رنجوری‌[۱] متفاوت است. (البته اصطلاح روان‌رنجوری که بر پایۀ نظریۀ فروید بود دیگر در راهنما به کار نمی‌رود، اما همچنان واژۀ رایجی در جامعه است.) روان‌رنجوری، پریشانیِ فردی سالم اما نگران است. این افراد در میانۀ شب از خواب بیدار می‌شوند و ترس همۀ وجودشان را فرا می‌گیرد ولی نمی‌دانند چرا. در مقابل اختلال شخصیتی، زمان خاصی شروع یا تمام نمی‌شود. اغلب خانوادۀ فرد اظهار می‌کنند که او همیشه همین طور بوده است. به علاوه، او گمان می‌کند که حالش کاملاً خوب است. افراد روان‌رنجور برای این به دنبال درمان خود می‌روند که از رفتارهای خودشان ناراحت‌اند اما افراد دچار اختلال شخصیت، برای اینکه دیگران از رفتارهایشان دلخورند. به همین ترتیب، افراد گروه دوم، اغلب رابطۀ خوبی با روان‌درمانگر ندارند و نمی‌دانند آنجا چه می‌کنند.

الیزابت لونبِک در کتاب اخیرش «آمریکایی‌کردن خودشیفتگی» [۲] به دفاع از این وضعیت پرداخته است. کتاب وی پاسخی است در مخالفت با «منتقدان فرهنگی» که دربارۀ جامعۀ آمریکاییِ دهه‌های ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰ نوشته‌اند. او به ویژه کریستوفر لَش را نقد می‌کند که در کتاب‌اش، فرهنگ خودشیفتگی [۳]، به پوچی اخلاقیِ زندگی در سال‌های پس از جنگ در ایالات متحده می‌پردازد . وی انتقادهای لش را اغراق‌آمیز می‌داند اما آنچه بیشتر لونبک را آزار می‌دهد، این است که لش این نقد خود را با تعریف روان‌شناسانۀ خودشیفتگی و تمام ناتوانایی‌هایی که در پی دارد، گره زده است. لش می‌گفت ساختار زیربنایی شخصیتی جامعه در حال تغییر است. آمریکایی‌های که سابقاً ساده و صبور بودند، به ارضای دائمی امیال خود اعتیاد پیدا کرده‌اند. وی مدعی است که فناوری‌های نو، آمریکایی‌ها و به ویژه زنان را به محصولات تجاری وابسته کرده است و از این رو آن‌ها عزت نفس خود را از دست داده‌اند. او مخالف ماشین‌های لباسشویی و کنترل جمعیت است.

بحث او به گوش‌های شنوا رسید و در دهه‌های پس از جنگ جهانی دوم، روان‌کاوی در آمریکا رایج شد و نقد او در آثار روان‌پزشکی مفهوم پیدا کرد. در سال ۱۹۷۹، دو روان‌شناس به نام‌های رابرت راسکین و کالوین هال به آزمونی به نام «کشف شخصیت خودشیفته»[۴] رسیدند. از این آزمون نیز مانند سایر معیارهای خودشیفتگی به‌شدت انتقاد می‌شد. واقعیت این است که کسی نمی‌داند چه تعداد از 
خودشیفتگی یکی از انواع «اختلالات شخصیت» است که با روان‌رنجوری‌ متفاوت است. روان‌رنجوری، پریشانیِ فردی سالم اما نگران است. اما فرد دارای اختلال شخصیت گمان می‌کند حالش کاملاً خوب است.
افراد دچار این اختلال هستند.

خودشیفتگی به عنوان یک مقولۀ روان‌پزشکی جای سؤال بسیار دارد. لونبک نیز بر این باور است و موافقانی نیز دارد. اولین آن‌ها شاندور فرنتسی است که مکتب روان‌کاویِ مجارستانی را پایه گذاشت. اختلافات میان فرنتسی و فروید تا حدی به بیماران خودشیفته مربوط می‌شد. ظاهراً فروید بر این باور بود که افراد خودشیفته به خاطر مقاومتشان غیرقابل‌درمانند. فرنتسی معتقد بود که آن‌ها باید درمان شوند و مقاومتشان را باید نشانه‌ای دیگر تلقی کرد که لازم است تحلیل شود؛ اما کشمکش بیش از این بود. فروید مدعی بود که تحلیل‌گر در برخورد با چنین بیمارانی- در واقع، با تمام بیماران- باید خویشتن‌دار باشد، کم سخن بگوید و بسیار گوش دهد. فرنتسی دیدگاهی متفاوت داشت: آنچه بیماران، به ویژه بیماران خودشیفته نیاز داشتند، احساس محبت و همدلی بود. آن‌ها این احساس را از والدین خود دریافت نکرده بودند و مشکلشان همین بود. فرنتسی نوشت که دوست دارد با بیماران سرسخت، همچون «مادری مهربان» باشد. در واقع، او بیش از این‌ها بامحبت بود و با یکی از بیمارانش ازدواج کرد.

اما صحبت دربارۀ فرنتسی در کتاب لونبک تنها مقدمه‌ای است برای رسیدن به تصویری از هاینز کوهات، دکتری اهل وین که از دست نازی‌ها فرار و در سال ۱۹۴۰ به ایالات متحده مهاجرت کرده بود. تا حدی به خاطر کوهات بود که مسئلۀ اختلال شخصیتی خودشیفتگی به موضوع روز روان‌پزشکی آمریکا در دهۀ هفتاد تبدیل شد. در آن دهه، کوهات نظریه‌ای را دربارۀ این اختلال بنا گذاشت که تا حد زیادی بر عقاید فرنتسی استوار بود. کوهات هم مانند فرنتسی خودشیفتگی را نتیجۀ عزت نفس پایین می‌دانست که خود حاصل عدم موفقیت مادر در پاسخ به حس طبیعی اقتدار در کودک بود، اطمینان او از اینکه نقاشی‌اش بهترین نقاشی دنیاست. کوهات معتقد بود که تکبر کودک در طول زمان ناپدید می‌شود اما همچنان در منبعی به صورت ذخیره باقی می‌ماند تا در آینده در مواجهه با ناامیدی و شکست، از او محافظت کند.

کوهات وجود «خودشیفتگی منفی» را تصدیق می‌کرد و آن را مانند راهنمای تشخیصی و آماریِ اختلالاتِ ذهنی تعریف می‌کرد اما مفهوم جدیدی به نام «خودشیفتگی مثبت» را از آن جدا می‌کرد، 
الیزابت لونبِک در کتاب «آمریکایی‌کردن خودشیفتگی» معتقد است که خودشیفتگی به عنوان یک مقولۀ روان‌پزشکی جای سؤال بسیار دارد. کتاب وی پاسخی است در مخالفت با «منتقدان فرهنگی» که دربارۀ جامعۀ آمریکاییِ ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰ نوشته‌اند. او به ویژه کریستوفر لَش را نقد می‌کند که به پوچی اخلاقیِ زندگی در سال‌های پس از جنگ در ایالات متحده می‌پردازد .
احساسی که به شما عزت نفس می‌دهد و موجب سرزندگی و خلاقیت می‌شود. همچنین، به ادعای او، خودشیفتگی مثبت از شما انسانی دوست‌داشتنی می‌سازد. کوهات نظر دیگران را که خودشیفتگی را معادل خودخواهی می‌دانستند، به سخره می‌گرفت.

همزمان با این مباحثات، جنگ ویتنام تمام شده بود اما بسیاری از افراد مایل نبودند از حس آزادی‌ای که جنبش ضدجنگ با خود به همراه داشت جدا شوند. کتاب‌هایی مانند «من خوبم، تو خوبی» و«چطور بهترین دوست خود باشید» به بازار می‌آمدند؛ اما بر اساس بسیاری از مطالعات، افزایش عزت نفس تنها یک اثر دارد: شادی گزارش‌شده از طرف مردم افزایش می‌یابد در حالی که رفتارهای آن‌ها هیچ تغییری نکرده است. دهه‌های هفتاد و هشتاد همچنین عصر ظهور درمان‌ها و نظریات «انسان‌دوستانه» بود، عصر کارل راجرز، ایبرهم مازلو و سایر درمان‌گرانی که بیماران را تشویق می‌کردند فریاد بزنند، ناسزا بگویند، به صندلی لگد بکوبند و غیره؛ اما ادعای لونبک این است که کوهات این نظریه را از درون تغییر داد: وی جذب جریان اصلی تفکر شد و بعد به تدریج آن را دگرگون کرد.

با این همه موضوع اصلی لونبک، کوهات نیست بلکه کریستوفر لش و عدم درک صحیحش از کوهات در فرهنگ خودشیفتگی است. لش، کوهات را به خاطر برتری‌اش بر درمان‌های مزخرف دهۀ هفتاد می‌ستاید؛ اما در واقع، کوهات خود یکی از رهبران این درمان‌ها بود. این اشتباهی فاحش است و بسیاری از افراد مانند لش در فهم کوهات به همین شکل به خطا رفتند که تا حدی به سیاست خود کوهات باز می‌گردد؛ وی دراین‌باره که وام‌دار فروید است اغراق کرد و از ذکر تأثیر فرنتسی که در آن زمان چندان میلی به او نبود پرهیز می‌کرد؛ البته بی‌شک نوشته‌های غیرقابل‌فهم وی نیز به این سوءتفاهم دامن می‌زنند. وی نظریه‌ای جامع به نام «روان‌شناسی خود» داشت. از برخی افراد حرفه‌ای خواستم نظام این نظریه را کمی برایم توضیح دهند و همه گفتند که از آن سر در نمی‌آورند.

اگر توصیۀ کوهات این است که مردم راحت باشند و غصه و ندامت نداشته باشند، دقیقاً همان چیزی را گفته که لونبک می‌خواهد. البته شاید لونبک یک نگرانی دیگر هم داشته باشد که آن را تنها به اختصار بیان می‌کند، «بحران اقتصادی». گمان می‌کنم منظورش رکود اقتصادی دهۀ گذشته و ظهور مدیریت غلط باشد. احتمالاً بروز همین مشکل در سطح کلان بود که سبب شد منتقدان اجتماعی‌ همچون لش از «زوال فاجعه‌آمیز فرهنگی، از بین رفتن رفتارهای اخلاقی و خودخواهی زیاد و لذت‌جویانه» در میان آمریکایی‌ها سخن بگویند. لونبک می‌نویسد: «آن‌ها با بی‌اعتنایی به ابعاد سالم و حافظ زندگیِ خودشیفتگی که محور بحث کوهات بود» تنها بر خطر آن تأکید کردند.

وقتی به سراغ دیدگاه‌های لونبک دربارۀ «بحران اقتصادی» می‌رویم، بحث کمی آشفته و مبهم است. او در فصل آخر کتاب‌اش، نگران است که او را با افراد 
دهه‌های هفتاد و هشتاد عصر ظهور درمان‌ها و نظریات «انسان‌دوستانه» بود، عصر درمان‌گرانی که بیماران را تشویق می‌کردند فریاد بزنند، ناسزا بگویند و به صندلی لگد بکوبند.
خودشیفته مرتبط بدانیم، همان کسانی که چنین بلایی را بر سر اقتصادمان آورده‌اند. لونبک از مفاهیم خشونت، استثمار و غفلت سخن می‌گوید اما این القاب اغلب نه به خود او بلکه به «نظریه‌پردازان رهبری» و نویسندگان «آثار مدیریت» نسبت داده می‌شود. او بیان می‌کند که روان‌کاوان عزت نفس را مسئله‌ای سازگارپذیر می‌دانند: «آن‌ها از دهۀ ۱۹۷۰ پیش‌بینی کرده‌اند که مردم عزت نفس خود را سازگار خواهند کرد تا بتوانند احساسات مثبت‌شان نسبت به خویش را حفظ کنند.» به نظرم این بدان معناست که لازم نیست رهبران شرکتی که صندوق بازنشستگی افرادش را از بین برده، احساس بدی دراین‌باره داشته باشند بلکه فقط کافیست به سازگاری عزت نفس خود مشغول شوند.

آینه، آینه: استفاده‌ها و سوءاستفاده‌ها از خوددوستی[۵] کتاب جدید سیمون بلکبرن است که برای خوانندۀ تحصیل‌کردۀ غیرحرفه‌ای نوشته شده است. آثار بلکبرن را که می‌خوانیم گویی بعد از شام روی صندلی راحتی لم دادیم و به دوستمان بلکبرن گوش می‌کنیم که از سیاست و تاریخ اجتماعی برایمان می‌گوید و به همان اندازه از آنچه در پس آن‌ها نهفته است: یعنی اخلاقیات، آن چیزی که ما در مقابل آن چه برای خود می‌خواهیم، باید به دیگران بدهیم.

به طور کلی، او میانه‌روی را توصیه می‌کند. او می‌گوید، علاقه‌ای عاقلانه به خود داشته باشیم اما در «بی‌تفاوتی محض و متکبرانه نسبت به جهان» تصمیم نگیریم. باید به آن چه دیگران فکر می‌کنند اهمیت دهیم. «رفتار خوب سازگاری‌ای کوچک اما مداوم با انتظارات و نیازهای منطقی دیگران است، نشانه‌های کوچکی که حق آن‌ها را تا حدی تأیید می‌کنیم.» به گفتۀ بلکبرن، ما به این حقیقت که مردم تماشایمان می‌کنند، حساسیم و بر این اساس رفتار می‌کنیم و باید هم همین طور باشیم.

وی گناه را انتخابی فاوست‌وار نمی‌داند و معتقد است انسانی که زمین می‌خورد، در جهتی می‌افتد که خم شده بوده و اینکه افتادن و نیفتادن او بیش از هر چیز به آموزش والدینش بستگی دارد. وی در وجودِ چیزی به نام «خود» تردید دارد و مانند بسیاری از فلاسفه و روان‌شناسان 
آینه، آینه: استفاده‌ها و سوءاستفاده‌ها از خوددوستی، کتاب سیمون بلکبرن، میانه‌روی را توصیه می‌کند. او می‌گوید، علاقه‌ای عاقلانه به خود داشته باشیم اما در بی‌تفاوتی محض و متکبرانه نسبت به جهان تصمیم نگیریم.
بر این باور است که آن چه خود می‌نامیم شاید چیزی درونی مختص به خودمان و شکل‌دهندۀ سرنوشمان نباشد بلکه تنها مجموعۀ تجربیاتمان باشد.

یکی از نمونه‌هایی که بلکبرن را به خشم می‌آورد و سبب می‌شود او خود را در جرگۀ روشنفکران و آزادی‌خواهان بداند، نابرابری درآمد است. وی می‌گوید علی رغم رشد تولید در آمریکا، دستمزد کارگران تفاوت چندانی نکرده در حالی که سهم یک درصد بالایی صاحبان درآمد به شدت افزایش یافته است. بلکبرن نگران این است که جوان‌ها متوجه آنچه اتفاق می‌افتد نشوند: «در ۱۹۸۱ گروه میزگرد تجاری آمریکا[۶] همچنان مدعی بود که شرکت‌ها مسئول‌اند، در درجۀ اول، مسئول رساندن خدمات و اجناسِ باکیفیت با قیمت عادلانه به دست عموم مردم... چه جالب! در ۱۹۹۷ همین سازمان اعلام داشت که هدف اصلی یک مجموعۀ تجاری افزایش بازگشت مالی به صاحبانش است.» اگر درست متوجه شده باشم، الیزابت لونبک در کتاب خود از اظهار نظر سال ۱۹۹۷ دفاع می‌کند- اینکه رهبران پرجاذبه، همان‌هایی که مظهر «خودشیفتگی مثبت» هستند، باید به سلطه و نفوذی که شایستۀ آن‌اند دست یابند.

هم بلکبرن و هم لونبک افرادی اندیشمند هستند؛ اما بلکبرن که در متن خود بسیاری از ارجاعات را از قلم می‌اندازد. در مقابل سراسرِ کتاب لونبک از آگاهی نویسنده خبر می‌دهد. از یادداشت‌های پایانی‌اش می‌توان فهمید هر متنی را که ربطی به موضوع داشته بررسی کرده است. طبق ادعای خودش، اغلب به منابع دست‌اول ارجاع می‌دهد، افرادی که خود آزمایش کرده‌اند، نه کسانی که بعدها دربارۀ آن‌ها اظهار نظر کرده‌اند؛ اما دقیقاً به همین دلیل است که حجم کتاب او دوبرابر آن چیزی است که باید باشد. در سوی دیگر، بلکبرن همیشه نظر خواننده را به دیدگاه مخالف خود جلب می‌کند که این نیز به نوبۀ خود خواننده را آزار می‌دهد. در واقع، این کار وی مکمل رویکرد میانه‌اش دربارۀ خودشیفتگی است. او می‌گوید، با خودشیفتگی‌تان خوب برخورد کنید اما نه خیلی خوب و به فکر دیگران هم باشید. من یکی که تصمیم دارم به گفته‌اش عمل کنم.

پی‌نوشت‌ها:
[1] Neuroses
[2] Lunbeck, Elizabeth. The Americanization of Narcissism. Harvard University Press, 2014
[3] Lasch, Christopher. The culture of narcissism: American life in an age of diminishing expectations. WW Norton & Company, 1991
[4] Narcissistic Personality Inventory
[5] Blackburn, Simon. Mirror, Mirror: The Uses and Abuses of Self-love. Princeton University Press, 2014
[6] American Business Roundtable
۱۹ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سید علی موسوی

نوروتیسیزم در عصر حاضر : خودشیفتگی

تجربه‌کردن مرتب عشق و تنبیه از طرف یک منبع، درسی حیاتی به کودکان می‌آموخت: می‌توان به کسانی که روی کودک، قدرت نهایی دارند، اعتماد کرد و مخالفت آن‌ها هستیِ کودک را تهدید نمی‌کند. این امنیت عاطفی بنیادین که به‌تدریج حاصل می‌شود، کودک را قادر می‌کند تا خود را از پوستۀ تخیلات قدیمی رها کرده و بزرگ شود. وقتی که اقتدار و قدرت نهایی در زندگی کودک دیگر در یک جفت انسان بالغ متمرکز نمی‌شود، بلکه در مفاهیمی انتزاعی مثل شرکت یا بوروکراسی رفاه اجتماعی نمود پیدا می‌کند، آن تخیلات کودکانه نیز دوام می‌یابند. دوسوگرایی کودک به قدرت، نقطۀ تمرکزی ندارد و بنابراین آرام نمی‌گیرد. بعدها در شخص بالغی که هنوز هم تحت تأثیر این تخیلات ناخودآگاه قرار دارد، صفتی پرورش می‌یابد که لش آن را روان‌رنجوری عصر مامی‌داند: خودشیفتگی.
 
روان‌رنجوری عصر ما: خودشیفتگی
 

ادامه مطلب...
۱۷ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۲۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سید علی موسوی