وقتی سفرۀ دلمان را در فضای مجازی باز میکنیم به ما حس رهایی میدهد. اما آیا این حس واقعاً رهاییبخش است؟
اینروزها اینترنت بسیار شبیه به سراسربین معروف جرمی بنتام شده است. تقریباً همه میدانند که تکتک کلیکهایشان در اینترنت ثبت و نظارت میشود، اما باز مشتاقانه دربارۀ زندگیشان اطلاعات میدهند. مردم در شبکههای اجتماعی دربارۀ چیزهایی حرف میزنند که آدمها پیش از این عصر، از گفتن آنها به خودشان هم شرم داشتند. پس چه اتفاقی افتاده است؟ آزادی بیان ما به نهایت رسیده، یا دنبال چیز دیگری هستیم؟
نحوۀ رفتارِ آنلاینِ ما حاویِ تناقضی شناختهشده است: میدانیم که همواره زیر نظریم، و در عین حال از نظارتِ شرارتبار گوگل و دولت تمجید و تحسین میکنیم. باوجوداین، دایرۀ چیزهایی که برای انتشار در یک برنامک یا بهاشتراکگذاری در حلقۀ «دنبالکنندگانِ» رسانۀ اجتماعی بیش از اندازه شخصی، پردهدرانه یا یا مبتذلاند، هر روز در حال کوچکشدن است. بسیاری از ما وقتی با این همه اسباببازیهای دیجیتال روبرو میشویم که سطوحی جادویی از ارتباط و سهولت را در اختیارمان میگذارند، مقهور این «تفکر سبکسرانه میشویم که حریم خصوصی احمقانه است»، جملهای که گَری اشتینگارت در سال ۲۰۱۳ در نیویورکر نوشت.