این سالها مدام شنیدهایم رسانههای اجتماعی باعث میشوند رفتار افراد در شبکههای اجتماعی بدتر از آن چیزی باشد که در «زندگی واقعی» است. اما اگر ماجرا کاملاً برعکس باشد چه؟ درک تامپسون، نویسندۀ کتاب «شهرتآفرینان»، دقیقاً اینطور فکر میکند. تامپسون میگوید مکالمۀ رودررو روزبهروز کمتر میشود و باید دست از این تفکر برداریم که مکالمۀ رودررو اصیل و رسانههای اجتماعی مصنوعی هستند. امروزه، بیش از رسانههای اجتماعی، مکالمۀ رودررو شخصیتهایمان را تحریف میکن
۱۸۴۳ اکونومیست — دوستی که اتفاقی به حساب توئیتر من برخورده بود میگفت توئیتهایم باعث میشوند آدم نفهم شناختناپذیری به نظر برسم. میگفت: «تو در زندگی واقعی خیلی بهتر از این هستی».
این گفتۀ رایجی دربارۀ رسانههای اجتماعی است: اینکه باعث میشوند افراد بدتر از آنی که در «زندگی واقعی» هستند، رفتار کنند. در توئیتر، طعنه میزنم. در فیسبوک، پُز میدهم. در اینستاگرام، ژست میگیرم. در اسنپچت، احمقبازی در میآورم. دارم وسوسه میشوم بگویم، همانطور که دوستم میگفت، این هویتهای آنلاین کاریکاتورهایی از منِ واقعی هستند. بیشک این ادعا درست است که رسانههای اجتماعی میتوانند از بیرحمترین چهرۀ طبیعت انسانی پرده بردارند. از نظر بسیاری از زنان و اقلیتها، دنیای مجازی جهنمدرۀ قلدربازی و کنایهزنی است. اما از آنجا که مکالمۀ رودررو روزبهروز کمتر میشود دیگر وقت آن رسیده که دست از این تفکر برداریم که مکالمۀ رودررو اصیل و رسانههای اجتماعی مصنوعی هستند. آن که طعنه میزند، آن که پز میدهد، آن که ژست میگیرد و آن که احمقبازی در میآورد: همه واقعی هستند و همۀ اینها من هستم.
اینترنت و رسانههای اجتماعی شخصیتهای جدیدی خلق میکنند؛ امکان میدهند افراد چهرههایی را از خود نشان دهند که در «دنیای واقعی» هنجارهای اجتماعی مانع آنها هستند. بعضی افراد دوست دارند در دفتر کار خود شیطنتهایی بکنند اما میترسند رئیسشان با ابهام به این رفتارها بنگرد. ولی اسنپچت راهی برای ابراز این وسوسۀ طبیعی در اختیارشان میگذارد تا بدون آزار همکارانشان شوخی کنند. فیسبوک و اینستاگرام افتخار به دستاوردهای شخصی را تشویق میکند، دستاوردهایی که شاید در دیگر فضاها چندان به چشم نیایند. شاید به جایی برسیم که مکالمۀ رودررو را رسانهای اجتماعی بدانیم که بیش از همه شخصیتهایمان را تحریف میکند. این مکالمه ما را وامیدارد حتی زمانی که نمیدانیم
چه بگوییم حرف بزنیم و مجبورمان میکند حتی زمانی که نمیخواهیم خوشبرخورد و راضی باشیم، اینطور عمل کنیم.
اما اینترنت چطور مدیریت میکند تا این چهرههای متفاوت را از شخصیت ما بیرون بکشد؟ و چرا رسانههای اجتماعی باید برخی جنبههای انسانیت ما را آشکار سازند که قرنها گپ زدن نتوانسته برملا کند؟
هر رسانۀ اجتماعیای فرهنگ و گویش خود را دارد اما، به طور کلی، اینترنت قلمروی توجه به خود است. مطالعهای در سال ۲۰۱۲ در دانشگاه هاروارد نشان داد که در مکالمات بین فردی، افراد عموماً یک سوم زمان را دربارۀ خود صحبت میکنند. در حالت آنلاین، این عدد به ۸۰ درصد میرسد. این رقمِ بزرگی است زیرا در سایتهایی مانند فیسبوک و توئیتر، مردم تصور میکنند دارند برای گروه بزرگی از مخاطبان صحبت میکنند. در مکالمۀ یکبهیک، افراد با دقت در رفتار طرف مقابل به دنبال همدردی و فهم هستند. در حال صحبت آنلاین با ۱,۰۰۰ نفر، امکان ندارد بفهمید فالوورهایتان به چه فکر میکنند. طبیعی است که تمرکز بر درون باشد.
در واقع، صرفاً اندازۀ مخاطبان میتواند محتوای پیام شما را شکل دهد. مطالعهای در ۲۰۱۴ توسط الیکسندرا باراش، که در آن زمان دانشجوی دکتری دانشکدۀ وارتون در دانشگاه پنسیلوانیا بود، و جونا برگر، استادیار بازاریابی دانشکدۀ وارتون، این تأثیر را میآزمود. بدین شکل که از افراد تحت آزمون میخواست کار سادهای را انجام دهند: روز خود را برای یک فرد و برای گروهی از افراد توصیف کنید.
محققان جزئیات یک روز خیالی را در اختیار هر شرکتکننده میگذاشتند، روزی با چندین رویداد لذتبخش (مثل قرار گذاشتن با یک دوست برای دیدن فیلمی عالی) و برخی حالگیریها (مثل سفارش دسری نهچنداندلچسب به نانوایی محلی). از شرکتکنندگان خواستند این روز را در نامههایی که برای هر یک از این دو مخاطب میفرستند ثبت کنند.
در اینجا گزیدهای از یادداشتی در این مطالعه را میخوانید که با هدف ارسال برای یک دوست نوشته شده: «امروزم خیلی سخت شروع شد. بعد از ملاقات مختصری با استاد راهنمایم که البته دیر به آن رسیدم، سر قرار با چارلیز رفتم تا با هم فیلم ببینیم... برای خوردن دسر او را به چیزکیک فکتوری بردم اما بسته بود و از روی ناچاری به یک هاتانکراستی در همان حوالی رضایت دادیم. اَه اَه!»
و حالا گزیدهای از یادداشتی برای گروه بزرگتر را میخوانید: «سلام بچهها! آخر هفتۀ فوقالعادهای بود! با چند تا از دوستانم به تماشای مرد آهنی ۳ رفتیم. خارقالعاده
بود. واقعاً واقعاً از آن لذت بردم! به نظرم رسید از فیلم دومش خیلی بهتر بود.»
در نامۀ اول، نویسنده صادق و نسبت به خود منتقد بود. در دومی، او ناراحتیهایش را روتوش کرد تا روزش را تا حد ممکن رشکبرانگیز کند. این نخوتِ جمعیت است. عجیب نیست که جوانها سلفیهای زشت خود را در اسنپشات برای دوستان نزدیک میفرستند و غروبهای دلانگیز را برای مخاطبان بیشتر خود در اینستاگرام نگه میدارند. صحبت با گروه بزرگی از افراد ما را تحریک میکند که خود را به بهترین شکل ممکن عرضه کنیم.
در فیسبوک و توئیتر، گروه بزرگ مخاطبان شامل حلقههای هممرکزی از صمیمیت است، از دوستان نزدیک گرفته تا همکاران دور یا افرادی که اصلاً نمیشناسیم اما به هر حال نگران قضاوتشان دربارۀ خود هستیم. اینترنت، به شکلی که در حالت آفلاین امکانپذیر نیست، از ما میخواهد به پیشداوری غریبهها پاسخ بدهیم. صرف اطلاع از اینکه کسی ما را میبیند گفتارمان را عوض میکند.
بررسی زنان در دانشکدههای بازرگانی تراز اول نشان داد آنهایی که فکر میکردند همکلاسیهایشان میتوانند پاسخهایشان را ببینند، نسبت به کسانی که چنین فکر نمیکردند، ۱۸۰۰۰ دلار حقوق کمتر میخواستند و ساعات کاری کمتری را ترجیح میدادند. وقتی مردم فکر میکنند کسی دارد آنها را نگاه میکند، شخصیت خود را طوری اصلاح میکنند که با انتظارات جمع - در این مورد، با استلزامات تأسفبار جنسی-تطابق داشته باشد. رسانههای اجتماعی مانند براندازکنندهای دائمی هستند و کاربران در آنها رفتار خود را به گونهای تنظیم میکنند که با شبکۀ محلیشان هماهنگ باشد. در نتیجه، فرهنگِ ازخودمتشکرِ توئیتر کاربران جدید را اغوا میکند که ازخودمتشکرتر باشند در حالیکه اشباع اینستاگرام با عکسهای غروب افراد را تشویق میکند زندگی خود را طوری مستند کنند که گویی فیلم است.
این تنها اندازۀ مخاطبان نیست که شکاف ارتباطی را بزرگ میکند. زمان هم دخیل است. [در گفتوگوی] چهره به چهره، افراد بیش از دو میلیثانیه مکث نمیکنند و نوبت صحبت بین آنها عوض میشود. در مقابل، در ارتباطات کتبی، از نامههای مرکبی گرفته تا اسنپ،
افراد فرصت دارند پیامهای خود را اصلاح کنند و بهبود ببخشند. مکالمه به ارائه تبدیل میشود. اشتیاق به کسب هر چه بیشتر لایک و ریتوئیت و دیگر معیارهای کمّیِ شهرت بر میل به فهمیده شدن از سوی طرف مقابل- توضیح بیشتر حرف خود در صورت نیاز- سایه میاندازد.
اینگونه است که رسانههای اجتماعی شخصیتهای ما را از پوشش بیرون میآورند. تحت نظر بودن باعث میشود نسبت به مخاطبانمان آگاه باشیم؛ گویا اجرا برای افراد بیشتر ما را وادار به اغراق میکند؛ زمان اظهار نظر امکان میدهد خود را ویرایش کنیم. شاید اینطور نیست که فیسبوک و مانند آن ما را به افرادی خودشیفته تبدیل میکنند، بلکه این گونه است که ما را به انتشار تشویق میکنند و انتشار معمولاً خودشیفتهوار است.
این صحنههای جدید عناصری پنهان در طبیعت انسان را آشکار میکنند که تا کنون خفته مانده بودند. گاهی این هویتهای نوظهور زیبا هستند. درونگراهای افراطی یا افرادی با اضطراب اجتماعی شاید پشت تلفن یا رایانه با ذکاوت زبانآوری خود بدرخشند. کمی زمان و تنهایی داشتن برای فکر کردن به اعتقاداتشان به این افراد کمک میکند موثرتر ارتباط بگیرند.
رسانههای اجتماعی گونهای را که به خلوت عادت داشت به اجراکننده تبدیل کرده است. اما این اجراها لزوماً دروغی نیستند. شخصیت همانی است که در جلوی دیگران هستیم. اینترنت، که شخصیتهای انعطافپذیر ما را به گروههای بزرگتر و متنوعتری از افراد نمایش میدهد، مرزهای بالاتر و پایینتر ظرفیت ما برای دلسوزی و بیرحمی، اضطراب و اعتماد را آشکار میکند.
دوباره به دوستی میاندیشم که میگفت انگار در حالت آنلاین و در زندگی واقعی دو آدم متفاوت هستم. واقعاً برایم عجیب بود. همیشه فکر میکردم مهار تصویری را که به مخاطبان جدید عرضه میکنم در دست دارم. اما شاید حقیقت کاملاً عکس این باشد. مخاطب ما هویت ماست.
پینوشتها:
* این مطلب در شمارۀ آپریل و می مجلۀ ۱۸۴۳ با عنوان «?Does life online bend us out of shape» و در وب سایت این مجله باعنوان «BE YOUR SELVES» منتشر شده است
** درک تامپسون (Derek Thompson) ویراستار ارشد آتلانتیک است و دربارۀ اقتصاد، بازار نیروی کار و رسانه یادداشت مینویسد. شهرتآفرینان (Hit Makers) اولین کتاب او است.