بسم الله رب نور

امروز در ساعت ۲ ظهر از سفری پر برکت از حرم امام غریب برگشتیم ...و حال در فکر انچه که گذشت هستم !!!

سفر های بود بسیار متفاوت از حرکت تا برگشت ...


از ماجرای حرکت˛اتاق˛حرکت˛قهوه تلخ˛ترافیک˛نمک حرم˛نمایشگاه˛مراسم شب شهادت امام رضا در حسینبه ایت الله شاهرودی ˛شنیدن دل نشین ترین نوای قرانی زندگیم˛التماس دعا˛دیدن کرم خادم حرم و شل مشهدی˛چند روز بر خوان کرم امام رضا بودن ˛شنیدن وصف حال آقای طوبی از کسبه بازار شیراز ˛منحرف یک خودرو  سمند در ۵ کیلو متری مشهد˛سرما یخ بندان و شادی که در حین نماز وضو ˛تا هم دلی یک رنگی.....
نکته جالب در این سفر این بود که سر خوان کرم حضرت بودیم از رسیدن تا راه برگشت ...

و اما

ساعت ۳ شب بود در راه برگشت یکی از همراهان که در سال ۸۳ از شرکت کنند گان یکی از کلاس هایم بود لب به سخن گشود که آن روزها ۲۰ سال بیشتر نداشتم ...که آن کلاس ها  بر امور زندگی˛کاری و شغلیم  بسیار تاثیر گذار بوده ...میگفت خیلی کلاس و دوره رفته ام اما کلاسی به جامعی و کاملی آن کلاس ندیدم ...

به حال خود نگاه کردم .... و اه سردی ازنهاده ام بلند شد
 ای داد در حال پس رفتم نه پیشرفت در سن ۲۰ سالگی آن حال بودیم و حال اینم ....
خدا میداند که چه سرنوشتی قرار به دست خودم برای خودم رغم بزنم
 که ناگهان انحراف یک خودرو از جاده و مرا در خویشتن خویش فرو برد ....که فاصله ماندن و نماندنم یک تار مو است

یادم به این شرح افتاد از حاج مهدی سلحشور ، که تعریف می کرد


یه نوجوان 16 ساله بود از محله های پایین شهر تهران
چون بابا نداشت خیلی بد تربیت شده بود
خودش می گفت: گناهی نشد که من انجام ندم
تا اینکه یه نوار روضه حضرت زهرا سلام الله علیها زیر و رویش کرد
بلند شد اومد جبهه
یه روز به فرمانده مون گفت:من از بچگی حرم امام رضا علیه السلام نرفتم
می ترسم شهید بشم و حرم آقا رو نبینم
یک 48ساعته به من مرخصی بدین برم حرم امام رضا علیه السلام زیارت کنم و برگردم ...

... اجازه گرفت و رفت مشهد
دو ساعت توی حرم زیارت کرد و برگشت جبهه
توی وصیت نامه اش نوشته بود:
در راه برگشت از حرم امام رضا علیه السلام ، توی ماشین خواب حضرت رو دیدم
آقا بهم فرمود: حمید! اگر همینطور ادامه بدهی خودم میام می برمت...

...یه قبری برای خودش اطراف پادگان کنده بود
نیمه شبا تا سحر می خوابید داخل قبر
گریه می کرد و می گفت:یا امام رضا علیه السلام منتظر وعده ام
آقا جان چشم به راهم نذار...
توی وصیتنامه ساعت شهادت ، روز شهادت و مکان شهادتش رو هم نوشته بود
شهید که شد ، دیدیم حرفاش درست بوده
دقیقا توی روز ، ساعت و مکانی شهیـد شد که تو وصیت نامه اش نوشته بود...
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
خاطره ای از زندگی شهید حمید محمودی
راوی : حاج مهدی سلحشور ، همرزم شهید
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
گفتم یا امام رضا از خدا بخواه و ضامن من هم بشو تا راهم را پیدا کنم خریدار پیدا کنم

خدایا خودت بهتر همه از احوال من رو سیاه سر تا پا گناه باخبری و نیتم را میدانی خدا کریمی کن منو آدم کن فقط به کرم تو امید دارم ...