نمیدانم چی شد این یادم افتاد

میدانی چون صلوات تو وبلاگ از قلم افتاد 

==============================


یکی از شوخی های زمان جنگ چاق کردن صلوات بود .

میخواستند هی نگویند (بلند صلوات بفرست) ، می خواستند تنوع

داشته باشد . یکی از انواع چاق کردن صلوات این بود که یکی با تمام

وجودش داد میزد " حق " !!!!

همه به خودشان می آمدند ، بعد میگفت : پدر صلوات را بیامرزد . بعد

همه صلوات می فرستادند .

یک ســـِری با دویست سیصد تا رزمنده رفتیم حمام عمومی در

اندیمشک ، پیر مرد هم درحمام نشسته بودند .

دیدیم اینجا صدا خوب میپیچید ، به یکی از بچه ها گفتیم حق چاق کن

که یک صلوات توپ بفرستیم

یک هُو نــــَعره کشید :

حق !!!!

ما همه گفتیم مرگ ! درد ! دیوانه ! داد میزنی چرا؟!؟!؟

خلاصه این پیر مردها همه شاکی شده بودند .

ما هم نامردی نکردیم گفتیم حاج آقا این روانیه ! موجیه ! اصلا این هر

چند وقت یکبار یک دادی میزند !!!

:))  ((:

راوی : سید محمد انجوی نژاد