امروز داشتم به خودم نگاه می کردم و مطلب می خواندم چشم خورد به این مطلب از عارف ربانی مرحوم شیخ رجبعلی خیاط 


به نظر حقیر اگر کسی طالب راه نجات باشد و بخواھد به کمال واقعی برسد و از معانی توحید بھره ببرد، باید به چھار چیز تمسک کند:
حضور دایم، توسل به اھل بیت (ع)، گدایی شبھا، و احسان به خلق.


یه چوب خط زدم خودم رو ....دیدم احسان به خلق که نداریم بیشتر وقت ها عصبی ناراحت غضب ناک با مردم برخورد می کنم 

گدایی شب ها که ...شب ها رو با کتاب خواندن میگذارنیم

و ضعیت توسل هم که مشخصه 

حضور دایم که چه عرض کنم ....

خوب نشستنم فکر کردم صورت مسله رو با راه حلش رو میدانم اما نمی دانم چرا به جواب نمیرسم 

در هندسه قضیه ای هست معروف به قضیه حِمار و آن این است که در هر مثلث، مجموع طول دو ضلع بیش از طول ضلع دیگر است و هرگونه که مثلث را ترسیم کنند این اصل پابرجاست، علت اینکه آن را حِمار نامیدند این است که گفته اند اگر علفی در نقطه ای باشد و حِماری دور از آن؛ هیچ حِماری برای رسیدن به علف، دو خط را طی نخواهد کرد بلکه در یک خط مستقیم به نقطه مطلوب می رود؛ اما شگفت است که بسیاری از ما آدمیان مطلوبی را در نقطه ای می بینیم و به جای رفتن در خط مستقیم، به راه های کج و معوج می رویم و در نمی یابیم که هر حرکتی غیر از راستی، دور زدن و دور شدن است؛ دروغ راه را طولانی می کند، ریا ما را عقب می اندازد، بی انصافی ما را به دره می افکند و...


چی بگم ....سال نو امید وارم که منم آدم بشم ...و به جواب برسم ...