معرفت انسانی

استاد ابراهیمی دینانی :

معرفت انسانی از حس آغاز می شود. همان طوری که گفته شده «من فقد حسّاَ فقد فَقَدَ علماً» اما نکته اینجاست که معرفت، هرگز در مرتبه حس باقی نمی ماند. پنج مجرای حس ما مانند پنج نهری هستند که در درون یک حس مشترک با هم جمع می شوند.
بعد از حس مشترک، عالم خیال است. همه صورتها از بیرون گرفته شده اند اما اکنون به صورت تمثال در خیال شما هستند. حتی شما می توانی چیزهایی را تصور کنی که در بیرون وجود خارجی ندارد. امر ممتنع وجود ندارد اما می اندیشی.
عالم بعدی وهم است و در اصطلاح فلسفه، وهم چیز باطلی نیست. مثلا محبت به فرزند و دوست معین، معنی این محبت، وهم است. البته این در اصطلاح فلسفه است. خیال درک صورتهاست و وهم درک معانی جزئی است.
از وهم اگر بالاتر برویم عالم عقل است. عالم عقل، عالم بی نهایت است. گسترش است. درک معانی کلیه، کار عقل است. و در اینجاست که فلسفه آغاز می شود.
فیلسوف با حس آغاز می کند و اشکالی هم ندارد اما برهانی صحبت می کند و براساس عقل صحبت می کند. فیلسوف به «ملأ أعلی» می رود. عالم عقل، نه تنها گسترده است، پر هم هست. خلأ نیست. ملأ أعلی یعنی عالم عقول. عالم حس ممکن است که خلأ داشته باشد. در عالم حس، هم بود هست و هم نبود و هم کمبود.