قدرت نرم یعنی توان رسیدن به آنچه که میخواهید از طریق جذب کردن دیگران نه از طریق تحمیل یا تطمیع. این قدرت برخاسته از جذابیت فرهنگی، ایدهآلهای سیاسی و سیاستهای خارجی و داخلی یک کشور است. زمانی که سیاستهای ایالات متحده، در چشم دیگران مشروع جلوه کند، قدرت نرم ما تقویت میشود. جوزف نای، عضو هیئت امنای دانشکده حکومتداری جان اف. کندی در دانشگاه هاروارد از سال 1995 تا 2004، برای اولین بار عبارت «قدرت نرم» را وضع کرد. وی توضیح میدهد که قدرت نرم با توان نظامی سخت و قدرت اقتصادی چه تفاوتی دارد و چرا این قدرت روز به روز اهمیت بیشتری نسبت به گذشته مییابد ـ که این اهمیت بیشتر متأثر از جهانی شدن و انقلاب ارتباطات است. نای توضیح میدهد که چگونه رهبران و چهرههای شاخص در بخش آموزش عالی میتوانند با کمک به ایجاد درک بهتری از ماهیت قدرت و افزایش برنامههای تبادلات دانشجویی و فرهنگی بینالمللی، قدرت نرم آمریکا را تقویت کنند.
قدرت نرم:
قدرت در اشکال بسیار متعددی ظاهر میشود. هر چند که ممکن است بر این باور باشیم که در جهان تک قطبی ایالات متحده تنها ابرقدرت موجود است، در واقع امر توزیع منابع قدرت در دوره معاصر، که به عصر اطلاعات شهره شده، به واسطه موضوعات مختلف، به شدت متغییر است. قدرت همواره به مضمون و محتوای خود وابسته است ـ که تحلیلی بسیار پیچیدهتر از آنچه را که ابتدا به ذهن میرسد طلب میکند. سیاستهای جهانی شبیه به بازی شطرنج سه بعدی شدهاند که در آن یک بازیگر تنها در صورتی میتواند برنده بازی باشد که هم به طور افقی و هم به طور عمودی، بازی کند. در سطح فوقانی موضوعات نظامی کلاسیک، ایالات متحده بدون هیچ شکی تنها ابرقدرتی است که توان و دسترسی نظامی جهانی دارد و طرح ادبیات سنتی جهان تک قطبی یا هژمونی در این سطح، معنادار است. با این حال در سطح میانی موضوعات اقتصادی میان دولتی، توزیع [قدرت]، چند قطبی است. برای مثال، ایالات متحده نمیتواند در عرصه تجارت، ضد تراست یا [وضع] مقررات مالی، بدون مداخله و مشارکت اتحادیه اروپا، ژاپن، چین و دیگر بازیگران، نتیجهای را حاصل کند. در اینجا بحث از هژمونی آمریکا، چندان معقول نیست.
در سطح تحتانی، موضوعات فراملی، همچون تروریسم، جرائم بینالمللی، تغییرات جوی و گسترش بیماریهای واگیردار، قدرت به طور گسترده و خارج از کنترل در میان بازیگران دولتی و غیردولتی توزیع شده است. در این فضا به هیچ وجه نمیتوان از جهان تکقطبی یا یک امپراطوری آمریکایی سخن گفت ـ برخلاف دعاوی پروپاگاندیستی دو سر چپ و راست طیف [سیاسی].
بسیاری از رهبران سیاسی همچنان به طور تقریباً کامل بر داشتههای نظامی و راهحلهای نظامی کلاسیک تمرکز دارند ـ بر سطح فوقانی. ایشان ضرورت را به جای کفایت اشتباه گرفتهاند و بازیگرانی تک بعدی در یک بازی سه بعدی به شمار میروند. در بلند مدت شیوه ایشان منتهی به شکست میشود.
به منظور اخذ نتایج مطلوب در دیگر سطوح ـ به ویژه در سطح تحتانی، سطح فراملی ـ غالباً استفاده از داشتههای قدرت نرم کارآمد است. قدرت نرم بر توانایی شکل دادن به اولویتهای دیگران، تکیه زده است. یک کشور ممکن است نتایج مطلوب خود را در جهان سیاست حاصل کند، به این دلیل که دیگر کشورها ـ که ارزشهای آن را میستایند، از او تقلید میکنند و سطح رفاه و آزادی آن را مطلوب میدانند ـ میخواهند که از این کشور پیروی نمایند. در این فضا همچنین مهم است که دستور کار مشخصی پیشرو قرار گرفته و دیگر بازیگران در عرصه سیاستهای جهانی، جذب شوند؛ نه اینکه صرفاً با استفاده از تهدید نیروی نظامی یا تحریمهای اقتصادی، تغییری را بر ایشان تحمیل کرد. این قدرت نرم ـ متقاعد کردن دیگران به طلب نتیجه مطلوب شما ـ مشارکت افراد را رقم میزند نه اینکه ایشان را وادار به انجام آن کار کند.
قدرت سخت و نرم با یکدیگر مرتبط هستند چرا که هر دو را میتوان وجوه [دوگانه] توانایی دانست که با تحت تأثیر قرار دادن رفتار دیگران، هدف مطلوب را حاصل میکند. وجه تمایز میان این دو، در شدت و ضعف ماهیت رفتار و ملموس و در دسترس بودن منابع، قرار دارد. قدرت فرماندهی ـ توانایی در تغییر آنچه که دیگران انجام میدهند ـ میتواند بر محور تحمیل یا انگیزش گردش کند. قدرت تعاون ـ توانایی در شکل دادن به آنچه که دیگران میخواهند ـ میتواند ناشی از جذابیت فرهنگی و ارزشی یک بازیگر باشد یا بر توانایی استوار شود که دستور کار گزینههای سیاسی یک بازیگر را تغییر میدهد به نحوی که آن بازیگر را در ارائه چند اولویت برای خود ناکام میگذارد چرا که این اولویتها را بسیار غیرواقعگرایانه میپندارد. از جمله گونههای رفتاری که در حد فاصل میان قدرت فرماندهی و قدرت تعاون قرار میگیرند، عبارتند از تحمیل تا انگیزش اقتصادی تا وضع دستورالعمل برای جذب محض.
منابع قدرت نرم
قدرت نرم یک کشور اساساً بر سه منبع استوار میشود:
· فرهنگ آن کشور؛ در مواضعی که برای دیگر بازیگران جذاب است؛
· ارزشهای سیاسی آن کشور؛ وقتی که در داخل و خارج ملموس و زنده باشد؛ و
· سیاستهای خارجی آن کشور؛ وقتی که مشروع جلوه کنند و مشروعیت اخلاقی نیز داشته باشند.
فرهنگ، مجموعه ارزشها و اعمالی است که برای یک جامعه معناسازی میکند. فرهنگ جلوههای بسیاری دارد. وقتی فرهنگ یک کشور ارزشهای جهانی را در بر گیرد و سیاستهای آن ارزشها و منافعی را پیش برد که دیگران نیز از آنها بهره میبرند، این بازیگر احتمال دست یافتن به نتایج مطلوب خود را بالا میبرد؛ چرا؟ به خاطر روابط جذابیت و وظیفهای که فرهنگ آن بازیگر ایجاد کرده است. ارزشها و فرهنگهای محدود و کوتهنظر، به احتمال بسیار کمتری میتوانند قدرت نرم ایجاد کنند. ایالات متحده از فرهنگی جهانگستر بهره میبرد. جوزف جاف، سردبیر آلمانی، در سال 2001 مدعی شد که قدرت نرم آمریکا حتی بیشتر از داشتههای اقتصادی و نظامی آن است: «فرهنگ ایالات متحده، نازل یا متعالی، با شدت و حدتی رو به خارج متساعد میشود که آخرین بار تنها از امپراطوری روم چنین شدتی را شاهد بودیم ـ اما با پیچیدگی نوین. نوسان فرهنگی روم و روسیه شوروی، دقیقاً در مرزهای توان نظامی ایشان متوقف شد. با این حال، قدرت نرم آمریکا بر امپراطوری حاکم است که در آن خورشید هرگز غروب نمیکند.
ارزشهای سیاسی که یک حکومت در رفتار داخلی خود (برای مثال اجرای دموکراسی)، در سازمانهای بینالمللی (همکاری با دیگران) و در سیاست خارجی (گسترش صلح و حقوق بشر) در پیش میگیرد، به شدت اولویتهای دیگران را تحت تأثیر قرار میدهد. حکومتها میتوانند با نفوذ و گسترش دادن الگوی خود، دیگران را جذب یا دفع کنند.
سیاستهای حکومت میتواند قدرت نرم یک کشور را تقویت یا تضعیف کند. سیاستهای داخلی یا خارجی که ریاکارانه، متکبرانه، بیتفاوت به نظر دیگران یا بر اساس رویکردی بسیار کوتهنظرانه نسبت به منافع ملی باشند، میتوانند قدرت نرم را تضعیف کنند. سیر نزولی تصورات در مورد جذابیت ایالات متحده پس از حمله به عراق، چنانچه که در نظرسنجیهای بهار سال 2003 توسط مؤسسه پیو آشکار شد، به مثابه مثالی آشکاری است. با این حال پاسخ دهندگانی که رویکرد آنها در بیشتر موارد نامطلوب بود گفتند که ایشان بیشتر نسبت به دولت بوش و سیاستهای آن و نه ایالات متحده به طور کلی موضع گرفتهاند. ایشان مردم و فرهنگ آمریکا را از سیاستهای آمریکا متمایز کردند. پاسخ دهندگان در بیشتر کشورها همچنان ایالات متحده را به خاطر پیشرفت تکنولوژیک، موسیقی، فیلم و تلویزیون، میستایند اما بیشتر مردم در بیشتر کشورها مخالف افزایش نفوذ آمریکا در کشور خود هستند.
جهانی سازی، انقلاب اطلاعاتی و قدرت
بسیاری بر این باورند که جهان پس از حادثه یازده سپتامبر تغییر کرد. با این حال بنده بر این باورم که حمله به آمریکا در آن روز به مثابه نور فلاشی بود که جهانی که پیش از این تغییر کرده بود را آشکار ساخت ـ جهانی که به تازگی درک آن را آغاز کرده و راهی را برای عبور از دل آن یافتهایم. دو تغییر عمده که پیشتر از سپتامبر 2001 آغاز شده بودند عبارتند از جهانی سازی و انقلاب اطلاعات.
جهانی سازی، که شبکههای در هم تنیده در فواصل جهانی خاصیت آن است، واقعیتهای بسیاری را در خود جای داده است که فراتر از پیوندهای اقتصادی شناخته شدهای است که اکنون در سراسر جهان گسترش یافتهاند. موضوعات نظامی، سیاسی، اجتماعی، زیست محیطی و بهداشتی، مرزها را درنوردیده و ساخت ارتباطات جهانی را سمت و سو بخشیده و جهان را به سمت مدرنیته سوق میدهد. ایالات متحده، در حالی که تأثیر جدی بر گسترش جهانی سازی دارد، باید با آنچه که جهانی سازی برای جایگاه ملت ما در نظم جهانی به دنبال دارد، دست و پنجه نرم کند. تأثیرات عمیق شرایط نامطلوبی که در کشور فقیر و ضعیفی همچون افغانستان وجود دارد را بر ایالات متحده در نظر بگیرید ـ که پس از جنگ سرد، افغانستان به عنوان کشوری با اهمیت استراتژیک تصور نمیشد.
جهانی سازی به واسطه انقلاب اطلاعاتی تشدید شده است؛ انقلابی که به شدت هزینه فرآوری و ارتباطات را کاهش داده است. در فاصله سالهای 1970 تا 2000، هزینه فراوری رایانهای چند هزار بار کاهش یافت، به این نحو که در سال 2000 ارتباط آنی جهانی برای هر فردی که به یک لبتاپ و اینترنت دسترسی داشت، میسر شد. نتیجه آن بود که شمار سازمانهای مردم نهاد (انجیاُها) رشد چشمگیری یافتند؛ از 6000 سازمان در اواخر دهه 1980 تا نزدیک به 26000 سازمان در اواخر دهه 1990. نتایج مطلوب بسیاری از سازمانهای مردم نهادی همچون آکسفام و پزشکان بدون مرز حاصل شد، اما سهولت ارتباطات جهانی، فعالیت گروههایی همچون القاعده، سازمان تروریستی بینالمللی که در 50 تا 60 کشور شعبه دارد، را تسهیل کرد.
آنچه که امروز تفاوت کرده، توانایی سازمانهای مردم نهاد در برقراری ارتباط سریع و هماهنگ کردن اقدامات خود از فواصل دور است. این توانایی منجر به خصوصی سازی شدن جنگها شده است. برای مثال یک شبکه فراملی توانست در سال 2001، در مقایسه با حمله ژاپنیها به پرل هاربر، توانستند شمار بیشتری از آمریکاییها را از بین بردند. کشتار جمعی در گذشته نیز میسر بود، اما حکومتهای تمامیتخواه توانایی چنین کاری را داشتند (برای مثال آلمان هیتلری، چین مائو و روسیه استالینی).
دموکراتیک ساختن تکنولوژی، سازمانهای مردم نهاد را قدرتمندتر و تروریسم را مرگبارتر ساخت. ایالات متحده باید چارچوب ذهنی خود را با این چشمانداز جدید تطبیق دهد. تمرکز ما پس از یازده سپتامبر بر استفاده از قدرت سخت بود ـ سطح فوقانی ـ در حالی که مشکلات پیش روی ما برخاسته از موضوعات فراملی در سطح تحتانی بودند. یکی از معیارهای ارزیابی پیشرفت در منازعه کنونی علیه تروریسم آن است که شمار تروریستهایی که با استفاده از قدرت سخت کشته میشوند بیشتر از شمار افرادی است که اسامه بن لادن با استمداد از قدرت نرم خود به کار میگیرد. از این منظر، اوضاع خوب به نظر نمیرسد.
نقش آموزش عالی
کالجها و دانشگاهها میتوانند با ترویج یک درک بهتر از قدرت و توصیف مهمترین راههای چگونگی تغییر دنیا در 20 تا 30 سال گذشته، به بالا رفتن سطح گفتمان و پیشرفت سیاست خارجی آمریکا کمک کنند. ما میتوانیم به تدریج در ذهن دانشجویان خود و به طور کلی افکار عمومی، درکی بهتر از واقعیتهای جامعه جهانی در هم تنیده خود را وارد کرده و چارچوب مفهومی را که برای مدیریت موفق چشم انداز جدیدی پیشرو باید درک کنیم، در ایشان تزریق نماییم.
بسیاری از ناظران بر این باورند که آموزش عالی آمریکا قدرت نرم قابل توجهی برای ایالات متحده تولید میکند. برای مثال کالین پاول، وزیر امور خارجه، در سال 2001 گفت: «من نمیتوانم داشتهای با ارزشتر از دوستی با رهبران آتی دنیا که در اینجا تحصیل کردهاند برای کشور خودمان نام ببرم.»
در جنگ سرد، با ترکیبی از قدرت سخت و نرم، کار را پیش بردیم. مبادلات آکادمیک و فرهنگی میان ایالات متحده و اتحادیه جماهیر شوروی، که در دهه 1950 آغاز شد، نقشی مهم در تقویت قدرت نرم آمریکا ایفا کرد. بدبینهای آمریکایی در آن زمان هراس داشتند که دانشمندان و عوامل کاگب که به آمریکا میآیند، «از غفلت ما سوء استفاده کنند»؛ با این حال ایشان از این امر غافل بودند که این افراد ایدهها سیاسی را به همراه رازهای علمی ما در خود جذب میکردند. از آنجا که مبادلات بر نخبگان تأثیر گذاشت، یک یا دو عامل ارتباطی کلیدی میتواند تأثیر سیاسی عمدهای داشته باشد. برای مثال الکساندر یاکوولف به شدت متأثر از مطالعات خود در کنار دیوید ترومن، استاد علوم سیاسی در دانشگاه کلمبیا به سال 1958 بود. یاکوولف در نهایت ریاست یک مؤسسه بسیار مهم را بر عهده گرفت، به عضویت پولیتوبرو درآمد و تأثیرات لیبرالیزهسازی بسیار جدی بر میخائیل گورباچوف، رهبر شوروی، گذاشت.
از سال 1958 تا 1988، 50 هزار روس در قالب برنامههای تبادلات رسمی از ایالات متحده دیدن کردند. بر خلاف امروز که سیاستهای محدودسازی ارائه روادید باعث شده است که شمار درخواست دانشجویان خارجی برای پذیرفته شدن در ایالات متحده کاهش یافته است.
پیامدهای طولانی مدت این محدودیت آن است که دانشجویان با استعداد خارجی به دنبال آموزشهای عالی در دیگر نقاط جهان خواهند رفت و در نتیجه آمریکا فرصت نفوذ بر دانشجویان خارجی و یاد گرفتن از ایشان را از دست میدهد. این خود باعث میشود آگاهی آمریکا از اختلافات فرهنگی از میان رود آن هم زمانی که باید در مورد تصورات خارجی از خودمان حساستر و کمتر غافل باشیم.
رهبران آموزش عالی باید همچنان اصرار کنند که سیاستهای ارائه روادید برای دانشجویان محدودیت کمتری داشته باشد و درخواست صدور روادید برای این قبیل افراد به سرعت پاسخ گیرد و با سهولت انجام شود. علاوه بر این، کالجها و دانشگاهها میتوانند سیاستهای داخلی خود مربوط به نامنویسی از دانشجویان خارجی را ارزیابی کرده و دریابند که نامنویسی به اندازه کافی جامع و فراگیر هست تا نیازمندیهای جامعه جهانی ما را برطرف کند یا خیر.
نتیجهگیری
حکومت آمریکا اندکی بیشتر از یک میلیارد دلار در سال روی قدرت نرم سرمایهگذاری میکند؛ از جمله این سرمایهگذاریها برنامههای دیپلماسی عمومی وزارت خارجه و پخش بینالمللی ایالات متحده است. [این در حالی است که] بودجه دفاعی کشور بیشتر از 400 میلیارد دلار در سال بوده و در حال افزایش است. بنابراین ما تقریباً برابر با 0.25 درصد از بودجه نظامی خود را در بخش قدرت نرم سرمایهگذاری میکنیم؛ به عبارت دیگر آنچه که صرف قدرت سخت میشود 400 تا 450 برابر آنچیزی است که صرف قدرت نرم میشود.
آمریکاییها ـ و دیگران ـ با چالش بیسابقهای از سوی نیمه تاریک جهانیسازی و خصوصیسازی جنگ مواجه هستند که ناشی از ظهور تکنولوژیهای جدید است. موفقیت ما در این جهان تغییر یافته بر عمیقتر شدن درکمان از ماهیت قدرت و نقش قدرت نرم و رسیدن به تعادلی بهتر میان قدرت سخت و نرم در سیاست خارجی، استوار شده است. قدرت هوشمند نه قدرت سخت است و نه قدرت نرم؛ قدرت هوشمند هر دوی این قدرتها است.