توی اینترنت، هیچ کس نمی‌فهمد که تو سگ هستی




کاریکاتورِ سال ۱۹۹۳ پیتر استینر، «توی اینترنت، هیچ کس نمی‌فهمد که تو سگ هستی»

یک سوال به نظر شما آیا امکان نظردهی به صورت ناشناس، نظرات اینترنتی را سطحی و مبتذل کرده است؟

کاریکاتورِ سال ۱۹۹۳ پیتر استینر، «توی اینترنت، هیچ کس نمی‌فهمد که تو سگ هستی»واکنش به رفتارها و نظرات دیگران همواره بخشی از گفتمان عمومی بوده است. اما آنچه سبب نگرانی گردانندگان وبسایت‌ها و جامعه‌شناسان شده است قطع ارتباط هویت نویسنده و سخن او در عصر اینترنت است. تحقیقات نشان می‌دهد به دلیل امکان نظردهی به صورت ناشناس در وبسایت‌ها، این نظرات به شدت سطحی، غیرعلمی و حتی بی‌ادبانه شده است. تحقیقات بسیاری دربارۀ بی‌قیدی آنلاین و ابتذال نظرات اینترنتی انجام شده است. ماریا کونیکووا، نویسندۀ کتاب پرفروش نیویورک‌تایمز، «مغز متفکر: چطور مثل شرلوک هولمز فکر کنیم» و دارای مدرک دکتری در رشتۀ روان‌شناسی از دانشگاه کلمبیا این مطالعات را بررسی کرده است.
 
 
چند وقت قبل، وبسایت پاپیولر ساینس اعلام کرد که نظرات مخاطبان را از صفحات خود حذف خواهد کرد. مسئولین سایت معتقدند نظرات اینترنتی، به‌ویژه نظرات ناشناس، استحکام علمی مطالب را پایین می‌آورد و فرهنگ تعرض و تمسخر را ترویج می‌کند و همین امر مانع گفتگویی جدی و واقعی‌ است. 

مدیر محتوای آنلاین، سوزان لابار، با استناد به مطالعۀ اخیر دانشگاه ویسکانسین-مدیسن، نوشت: « اقلیت بداخلاق حتی قدرت دارند که درک خواننده از یک ماجرا را منحرف کنند.» اگرچه متهم ساختن اینترنت وسوسه‌انگیز است، لفاظی‌های محرک و آتش‌افروزانه از مدت‌ها قبل بخش عمدۀ گفتمان عمومی بوده است. برای مثال، سیسرو، مارکوس آنتونیوس، ژنرال و سیاستمدار رومی را به صراحت «فاحشهٔ خیابانی» نامید و در پایان گفت «اما بگذار از ولخرجی و عیاشی‌ات سخنی به میان نیاورم.» پس با آمدن نظرات آنلاین چه چیز تغییر کرده است؟

یکی از موارد، گمنامی است. براساس نظرسنجی سپتامبر ۲۰۱۳ موسسۀ پیو، یک‌چهارم کاربران اینترنتی نظراتشان را ناشناس ارسال کرده‌اند. هرچه سن کاربر پایین‌تر می‌آید، بی‌میلی به ذکر نام واقعی در اظهار نظر آنلاین افزایش می‌یابد؛ در نمودار جمعیتی ۴۰ درصد از 
یکی از انتقادهای رایج در خصوص نظرات آنلاین قطع ارتباط میان هویت نظردهنده و سخن اوست، پدیده‌ای که روان‌شناسی به نام جان سولر «اثر بی‌قیدی آنلاین» می‌نامد.
افراد ۱۸ تا ۲۹ ساله، به صورت ناشناس مطلب ارسال کرده‌اند. یکی از انتقادهای رایج دربارۀ نظرات آنلاین قطع ارتباط میان هویت نظردهنده و سخن اوست، پدیده‌ای که روان‌شناسی به نام جان سولر «اثر بی‌قیدی آنلاین» می‌نامد. 

فحوای نظر سولر این است که وقتی فرد بر هویت خود پرده می‌اندازد، قید و بندهای معمول رفتار او هم از میان می‌روند یا با الهام ازکاریکاتورِ سال ۱۹۹۳ پیتر استاینر و بازنویسی آن «توی اینترنت، هیچ کس نمی‌فهمد که تو سگ نیستی.» آرتور سانتانا استاد ارتباطات دانشگاه هوستون، ۹۰۰ نمونه از نظرات کاربرانی را تحلیل کرد که به طور تصادفی انتخاب شده و دربارۀ مقالاتی با موضوع مهاجرت بود. نیمی از این نظرات متعلق به روزنامه‌هایی بود که امکان ارسال نظر به صورت ناشناس را می‌داد مانند تایمز در لس آنجلس و کرونیکل در هوستون و نیمی دیگر مربوط به روزنامه‌هایی بود که چنین امکانی نداشت مانند یواس‌ای تودی و وال‌استریت ژورنال. او دریافت که ناشناس‌بودن به تفاوت قابل‌ملاحظه‌ای منجر می‌شود: ۵۳ درصد از نظردهندگان ناشناس بی‌ادب بودند. این تعداد در مقابل ۲۹ درصدی بود که با ذکر نام نظر داده بودند. سانتانا نتیجه‌گیری کرد که گمنامی، افراد را به بی‌ادبی ترغیب می‌کند.

از سوی دیگر، ناشناس‌بودن افراد را به مشارکت تشویق می‌کند؛ با رشد هرچه بیشتر حس هویت ارتباطی، کاربران نگرانی کمتری از برجسته‌شدن به شکل فردی دارند. ناشناس بودن همچنین می‌تواند تفکر انتقادی را تقویت کند و به پیشرفت‌هایی در حل مسئله بینجامد. در پژوهشی که یادگیری دانشجویان را بررسی می‌کرد، دو روانشناس، اینا بلائو و آونر کسپی، دریافتند که در حالی که ارتباط چهره‌به‌چهره رضایت خاطر بیشتری را فراهم می‌کند، در شرایط ناشناس، مشارکت و خطرپذیری در اوج شکوفایی است.

همچنین تالارهای گفتگوی ناشناس به شکل قابل‌ملاحظه‌ای خودکنترلی دارند: در مقایسه با نظراتِ منابع قابل 
اگرچه نظرات ناشناس احتمالاً متناقض‌تر و افراطی‌تر از نظرات غیرناشناس هستند، ولی احتمال اینکه بتوانند دیدگاه یک فرد را نسبت به موضوعی اخلاقی تغییر دهند بسیار کمتر است.
تشخیص، ما نظرات ناشناس یا با نام مستعار را بسیار بیشتر نادیده می‌گیریم. در مطالعه‌ای در سال ۲۰۱۲ دربارۀ گمنامی در روابط رایانه‌ای، محققان دریافتند که اگرچه نظرات ناشناس احتمالاً متناقض‌تر و افراطی‌تر از نظرات غیرناشناس هستند، ولی احتمال اینکه بتوانند دیدگاه هر فرد را نسبت به موضوعی اخلاقی تغییر دهند بسیار کمتر است؛ این مطالعه نتایج پیشینِ تحقیقات دانشگاه آریزونا را تأیید می‌کند. از همین رو، مایکل برنستین، دانشمند علوم رایانه در دانشگاه استنفورد به تحلیل تالار گفتگوی b در وبگاه انگلیسی 4chan پرداخت، تالار گفتگویی برای مباحثۀ آنلاین که بیش از ۹۰ درصد از نظرات در آن کاملاً ناشناس هستند؛ وی دریافت که سازوکارهای خودجوشی پیدا شده‌اند و بر روابط کاربر نظارت دارند و جایگاه نظردهنده را تحت عناوین مؤثر، کم‌تأثیر و معتبر تعیین می‌کنند.

به دلیل اثرات متضاد گمنامی و در پاسخ به طبیعتِ در حال دگرگونیِ نشر آنلاین، تمرکز جستجوگران اینترنتی از گمنامی به سایر جوانب فضای آنلاین، مانند لحن و محتوا منعطف شده است. برای مثال محورِ مطالعۀ دانشگاه ویسکانسین-مدیسن که پاپیولر ساینس به آن اشاره داشت این بود که آیا خود نظرات، ناشناس یا غیرناشناس، سبب می‌شدند افراد کمتر مبادی آداب باشند یا خیر؟

نویسندگان دریافتند که هرچه نظرات مبتذل‌تر باشند، خوانندگان بیشتر دربارۀ محتوای مطلب دوقطبی می‌شوند، پدیده‌ای که آن را «اثر ابتذال» می‌نامند؛ اما اثر ابتذال امری جدید یا منحصر به اینترنت نیست. روان‌شناسان همواره نگران تفاوت میان ارتباط چهره‌به‌چهره و روش‌های گفتگو از راه دور مانند نامه، تلگراف و تلفن بوده‌اند. نظرات اینترنتی می‌توانند فارغ از تکلفاتِ سنتیِ روابط شخصی، مانند نشانه‌های غیرکلامی، بافت و لحن، بسیار غیرشخصی و سرد باشند.

اما شاید محدود کردن نظرات، تنها آن‌ها را به جای جدیدی، مثلاً تویتر یا فیس‌بوک سوق دهد؛ یعنی از جامعه‌ای که حول محور مطلب یا تفکری خاص متمرکز شده به سوی جامعه‌ای 
وقتی افراد فکر نمی‌کنند که قرار است خود به طور مشخص مسئول عبارات‌شان باشند احتمالاً به میان‌برهای ذهنی خود در تفکر و نگارش بازمی‌گردند و اطلاعات را با دقت کمتری پردازش می‌کنند.
بدون هویتِ مشترکِ متمایز می‌روند. در مقابل، فضای چنین گروه‌های بزرگی اغلب اثراتی نه‌چندان دلخواه ایجاد می‌کنند که از آن جمله پخش‌شدن مسئولیت است: هر فرد در خصوص اعمال خود پاسخگویی کمتری دارد و احتمال اینکه رفتاری غیراخلاقی از او سر بزند بیشتر است.

روان‌شناس شناختی اجتماعی آلفرد باندورا در اثر کلاسیک‌اش دربارۀ نقش گروه‌ها و قرارگرفتن در معرض رسانه در گسترش خشونت، دریافت که وقتی مسئولیت فردی در گروهی پخش می‌شود، افراد دیگران را فاقد انسانیت می‌دانند و با ایشان بی‌پرواتر برخورد می‌کنند.

در همین زمان، احتمالاً افراد برای تبرئۀ خود، اعمال‌شان را توجیه می‌کنند. همچنین مطالعات متعدد نشان داده‌ است که وقتی افراد فکر نمی‌کنند که قرار است خود به طور مشخص مسئول عبارات‌شان باشند احتمالاً به میان‌برهای ذهنی خود در تفکر و نگارش بازمی‌گردند و اطلاعات را با دقت کمتری پردازش می‌کنند. در نتیجه، به احتمال زیاد به ارزیابی‌های ساده‌انگارانه از مسائل پیچیده متوسل می‌شوند. این موضوع را فیلیپ تتلاکِ روان‌شناس در طی چندین دهه تحقیق در موضوعِ مسئولیت‌پذیری، مکرر دریافته است.

حذف نظرات بر تجربۀ خواندن نیز اثرگذار است: این کار شاید انگیزۀ لازم برای تفکر عمیق دربارۀ موضوع و به اشتراک گذاشتن آن با گروه گسترده‌تری از خوانندگان را از بین ببرد. در پدیده‌ای که با عنوان واقعیت اشتراکی شناخته می‌شود، تجربۀ ما از یک امر، تحت تأثیر این مسئله است که آیا آن را در اجتماع به اشتراک می‌گذاریم یا خیر. وقتی نظرات را به کلی حذف می‌کنید، بخشی از این واقعیت اشتراکی را از میان برده‌اید، در حالی که این واقعیت اشتراکی اغلب مهم‌ترین انگیزۀ ما برای به اشتراک‌گذاری و اظهار نظر است. ما دوست داریم باور کنیم که دیگران عقایدمان را می‌خوانند و به آن‌ها واکنش نشان می‌دهند.

شاید آنچه مطالعۀ دانشگاه ویسکانسین-مدیسن نهایتاً نشان می‌دهد، قدرت منفیِ نظرات به خودی خود نیست بلکه، بیشتر، اثر فزایندۀ مثبت یا منفی نظراتی باشد که در یک
در پدیده‌ای که با عنوان واقعیت اشتراکی شناخته می‌شود، تجربۀ ما از یک امر، تحت تأثیر این مسئله است که آیا آن را در اجتماع به اشتراک می‌گذاریم یا خیر. وقتی نظرات را به کلی حذف می‌کنید، بخشی از این واقعیت اشتراکی را از میان برده‌اید.
محل جمع شده‌اند؛ نتیجه‌گیری‌ای که چندان تحول‌برانگیز نیست. از مهم‌ترین کنترل‌کنندگان رفتارِ ما هنجارهای تبیین‌شده در اجتماعی خاص هستند. ما اغلب هماهنگ با فضا و موقعیت عمل می‌کنیم؛ بازی فوتبال با جشن عروسی متفاوت است، البته معمولاً. همین پدیده می‌تواند دربارۀ تالارهای گفتگوی آنلاین صادق باشد که در آن‌ها لحنِ نظراتِ موجود و خودِ مطلبِ منتشرشده چارچوب روابط بعدی را از قبل تعیین می‌کند. در بررسی اندرسون، بروسارد و همکارانشان از عامل بسیار مهم موقعیت غفلت شده است چراکه محققان دربارۀ مطلبی ساختگی نظرات ساختگی ارسال کردند که لحن آن‌ها یا مؤدبانه بود و یا غیرمؤدبانه («اگر فواید موضوع را نمی‌بینی... احمقی»).

اگر این سخنانِ بی‌ادبانه بخشی از زنجیرۀ نظرات دربارۀ مقاله‌ای در نیویورک‌تایمز یا مطلبی در وبلاگ گاوکر بودند، با توجه به اینکه در این بخش‌ها کاربرانِ دیگر می‌توانند امتیاز نظرات را بالا یا پایین ببرند، باز همین نتایج حاصل می‌شدند؟ در گاوکر، در روند بالا و پایین بردن امتیاز یک نظر، کاربران می‌توانند لحن نظرات را تعیین کنند که نتیجۀ آن به شکل شگفت‌انگیزی مؤدبانه و متمدنانه است؛ به عبارت دیگر، خوانندگان سگی را که در پشت صفحه‌کلید نشسته، می‌شناسند و او را سر جایش می‌نشانند.

همان‌طور که دو روان‌شناس با نام‌های مارکو ایزر و براین ساتول بیان می‌کنند: «فناوری‌های جدیدِ ارتباطی اساسِ محدودیت‌های نظریِ روابطِ بشری را تغییر نمی‌دهند؛ چنین تعاملاتی مثل همیشه با گرایش‌های بنیادین انسان مدیریت می‌شوند.» ما در اینترنت، روی خط تلفن، به واسطۀ تلگراف و در رابطۀ مستقیم، با اصولِ بنیادیِ مشترکی مدیریت می‌شویم. شاید ابزار تغییر کند اما افراد نه. پس سؤال این است که آیا داده‌های پرت، اوباش و آتش‌افروزان اینترنتی، تأثیر زیادی دارند یا خیر و ظاهراً پاسخ این است که سگ حتی اگر در لباسی ناشناس پنهان باشد، با ولگردی و یا پارسی اتفاقی خود را لو می‌دهد. بعد، خوشبختانه، با او به تناسب خودش رفتار می‌شود.

ماریا کونیکووا، نویسندۀ کتاب پرفروش نیویورک‌تایمز، «مغز متفکر: چطور مثل شرلوک هولمز فکر کنیم»۱و دارای مدرک دکتری در رشتۀ روان‌شناسی از دانشگاه کلمبیا است.

پی‌نوشت‌ها:
[۱] “Mastermind: How to Think Like Sherlock Holmes”