به بهانه پایان زندگی فیدل کاسترو؛ کهنه چریک انقلابی
امپریالیسم و ظلم آمریکاییها به همراه مداخله در امور کشورها در طول تاریخ به حدی بوده است که بسیاری از انسانها تاب تحمل آن را نداشته و ندارند و در صورت لزوم حتی به مبارزه با آن برخواستند. دائرةالمعارف حقوق بینالملل عمومی،
"مداخله" را نفوذ همراه با فشار یک کشور در امور داخلی یا خارجی کشور دیگر میداند که اراده حاکم کشور مورد مداخله را نقض کرده و هدف آن وادار کردن کشور به رفتاری خاصی است.
آخرین اسطوره بازمانده لشکر سوسیالیستهای تاریخ در آغاز دهمین دهه زندگیاش گرمکن برند آدیداس می پوشد و اگر طبق عهد 60 سالهاش مثل همان روزها که در عملیات به چریکهایش به نشان اهمیت دادن به زمان دو ساعت مچی ساده می داد، هم چنان دو ساعت روی مچ دستان چپ و راستش می بندد.
فیدِل آلخاندرو کاسترو روث
فیدل کاسترو با نام کامل فیدِل آلخاندرو کاسترو روث ، در سال 1926 میلادی مصادف با 1305 شمسی به دنیا آمد. او فردی سیاستمدار، چریک و انقلابی است. وی علاوه بر رهبری انقلاب کوبا، از سال 1959 تا 1976 به عنوان نخستوزیر کوبا و سپس به عنوان رئیس جمهور این کشور از سال 1976 تا 2008 مشغول فعالیت بود. حزب کاسترو، که تنها حزب سیاسی در نظام تک حزبی کوبا است از سال 1965 تا سال 2011 تحت رهبری وی اداره میشد. بر اساس قانون اساسی مصوب سال 1976 میلادی دبیرکل حزب، رهبری حکومت را در دست دارد.
کاسترو یکی از نمادهای انقلابهای ضد آمریکایی در آمریکای لاتین به شمار میرود. در دوران زمامداری وی در کوبا صنایع و تجارت ملیسازی شد و اصلاحات سوسیالیستی دولت در سراسر جامعه به اجرا در آمد.
کاسترو همچنین دو دوره دبیر کل جنبش عدم تعهد بود. وی یکی از شخصیتهای بحث برانگیز جهان معاصر بوده است. وی جوایز مختلف بینالمللی به دست آورده و حامیانش او را قهرمان سوسیالیسم، ضد امپریالیسم و بشردوستی و کسی که توانسته استقلال کوبا را در برابر امپریالیسم آمریکا حفظ کند، میدانند. در مقابل منتقدانش وی را یک دیکتاتور تمامیتخواه میدانند که دولتش باعث موارد متعدد نقض حقوق بشر، آوارگی بیش از یک میلیون کوبایی و تضعیف اقتصاد کشور شده است.
رکورددار سوءقصد در دنیا
فیدل کاسترو رکورددار فرار از 638 سوء قصد مختلف است؛ به طوری که در 20 مکان مختلف جابهجا میشد. کمتر کسی میدانست که وی کجا میخوابد. فیدل علاقه زیادی به غواصی در آبهای کارائیب داشت و طی ۴۷ سال در مسند قدرت بودن سخنرانیهایی کمتر از چهار پنج ساعت تا ده یازده ساعت نداشت. دستهای از او به عنوان مبارز و مرد انقلاب و قدرت یاد میکنند که مرگش آنها را متاثر میکند؛ اما دستهای دیگر مرگ او را پایانی بر دیکتاتوری حاکم بر کوبا میدانند.
فیدل کاسترو در استان "اورینته" در شرق کوبا به دنیا آمد. خانواده او اسپانیاییهایی بودند که به امید آیندهای بهتر به کوبا مهاجرت کرده بودند و پدرش با سرمایهگذاری در خط آهن کوبا به کار نقل و انتقال شکر در کوبا مشغول شد و از وضعیت مالی خوبی برخوردار بود. وی در مدارس کاتولیک درس خواند و در شهر سانتیاگوی کوبا تحصیلات خود را به پایان رساند. در سال 1947 و در زمان دانشجویی به یک فعال سیاسی تبدیل شد و در اقدام سیاسی تبعیدشدگان دومینیکن برای سرنگونی دیکتاتور دومینیکن به نام "رافائل تروجیلو" شرکت فعال داشت و سال بعد در شورشهای مناطق و حومه شهر بوگوتا در کلمبیا شرکت کرد. مهمترین خصلت سیاسی فیدل در آن زمان عقاید و نظرات ضد آمریکایی او بود.
کاسترو شوخ طبع و پرطنز بود
در سال 1951 فیدل به عضویت حزب اصلاحطلب ارتدوکس درآمد و از طرف حزب خود وارد انتخابات برای حضور در مجلس عوام شد. درست پیش از انتخابات ژنرال "فولجنیکو باتیستا" طی یک کودتای خونین قدرت را در دست گرفت. بسیاری از گروههای سیاسی کوبا برای مخالفت و براندازی دیکتاتوری باتیستا بسیج شدند که در این میان فیدل رهبری ۱۶۰ شورشی را بر عهده داشت. محاسبات کاسترو در این شورش درست از کار درنیامد. فیدل و یارانش دستگیر و به جرم اقدام براندازانه علیه حکومت کوبا محاکمه شدند. در مدت دادگاه خود مدام اصرار داشت ثابت کند که برای کمک به برقراری دموکراسی چنین اقدامی انجام داده ولی با این حال مجرم شناخته و به ۱۵ سال زندان محکوم شد.
دو سال بعد، باتیستا که قدرت خود را امن و مطمئن میدید دستور عفو عمومی داد و زندانیان سیاسی از جمله فیدل کاسترو از زندان آزاد شدند. کاسترو به همراه برادرش "رائول" به مکزیک رفتند و جنبش 26 جولای را به راه انداختند و به همراه "ارنستو چه گوارا" انقلابی آرژانتینی،ارتش انقلاب را سازماندهی و شروع به عضوگیری کردند. در دوم دسامبر سال 1956 فیدل و 81 مرد مسلح در ساحل کوبا برای انجام عملیات پیاده شدند. به غیر از کاسترو، چهگوارا و رائول به همراه ۹ نفر دیگر، بقیه کشته یا دستگیر شدند و فیدل و دیگران به کوههای "سیراماسترا" رفته و عملیات جنگ نامنظم را از آنجا ادامه دادند. داوطلبان زیادی از سرتاسر کوبا به آنها پیوستند و پیروزیهایی نیز نصیب کاسترو در برابر ارتش فاقد اخلاق باتیستا شد.
دهقانان و طبقه فقرا از کاسترو حمایت میکردند و فیدل به آنها قول اصلاحات ارضی داده بود، در حالی که آمریکا از باتیستا حمایت میکرد و نیروهای دولتی با کمکهای آمریکا مواضع انقلابیها را بمباران سنگین میکردند. اواسط سال 1958 مخالفان زیادی به جنبش مبارزه با باتیستا پیوستند و آمریکا کمکهای نظامی خود به باتیستا را لغو کرد. در ماه دسامبر نیروهای جنبش 26 جولای به رهبری چه گوارا به شهر "سانتاکلارا"حمله کرده و شکست سنگینی به نیروهای باتیستا وارد کردند.
در اول ژانویه 1959 نیروهای 30 هزار نفری چهگوارا دولت کوبا را در اختیار گرفتند. دیگر فعالان سیاسی از حمایت مردمی برخوردار نبودند و در عوض کاسترو محبوب مردم بود. در 16 فوریه همان سال فیدل به عنوان نخست وزیر دولت جدید سوگند یاد کرد.
نظر کاسترو در مورد سیاستمداران دنیا
من همیشه از چهگوارا بعنوان یک انسان عالی از میان همه کسانی که میشناسم، یاد میکنم. او، شریفتر و نجیبتر از همه کسانی بود که میشناختم. نلسون ماندلا نیز یکی از آن کسانی است که مبارزهاش، تاریخ زندگی و خدماتش مرا تحت تأثیر قرار میدهد. از میان رهبران کنونی، بیش از همه، برای آیتالله خامنهای احترام قائلم. ایشان را یکی - دو روز نیست، مدتهاست که میشناسم؛ انسان شایسته و لایقی هستند. از میان رهبران اروپا، ویلی برانت، صدراعظم سابق آلمان یکی از دولتمردان تواناست. او انسانی بود روشنبین، اندیشمند، نگران صلح و وضعیت «جهان سوم». از میان دیگر رهبران اروپا، اولاف پالمه را خوب میشناختم. وی نیز انسانی صادق، مسئول و دولتمردی شایسته بود. احترام عمیقی به وی قائل بودم و قتل عجیب او ، فقدان بزرگی بود.
عملیات خلیج خوکها
بلافاصله بعد از به ثمر نشستن انقلاب کوبا؛ ایالات متحده آمریکا پیرو سیاست خصمانه خود در مقابل انقلابهای مردمی اعلام کرد دیکتاتوری در کوبا برقرار شده و خصومت خود را آغاز کرد. کاسترو اصلاحات خود را اجرا کرد و با ملی کردن منافع و دارایی های آمریکا در کوبا، حکومت سوسیالیست خود را آغاز کرد. بسیاری از ثروتمندان کوبا به آمریکا گریختند تا به کمک سیا دولت کاسترو را سرنگون کنند. در آوریل 1961 فراریان کوبا با کمک سیا عملیات "خلیج خوکها" را اجرا کردند که شکست سختی به همراه داشت.
اتحاد جماهیر شوروی اعلام کرد علیه آمریکا وارد جنگ خواهد شد و در سال 1962 موشکهای هستهای خود را در کوبا مستقر کرد. بعد از اطلاع آمریکا از این اقدام شوروی، مناقشه دو ابرقدرت ادامه پیدا کرد تا اینکه آمریکا تعهد کرد به کوبا حمله نکند و در مقابل شوروی، کلاهکهای هستهای خود را از کوبا خارج کرد. مخالفان کاسترو از همان ابتدا در یک نکته اتفاق نظر داشتند، اینکه این انقلاب وابسته به شخص کاسترو است و اگر او نباشد انقلاب خیلی زود شکست خواهد خورد. با همین تحلیل از اولین روزهای به قدرت رسیدن کاسترو، نقشههای مختلفی برای ترور او طراحی و اجرا شد.
عملیات خلیج خوکها (Bay of Pigs Invasion) که در کوبا از آن به نام La Batalla de Girón یاد میشود، یک عملیات نظامی ناموفق بود که توسط آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا برای ساقط کردن حکومت سوسیالستی فیدل کاسترو در کوبا طراحی شده بود. در 17 آوریل 1961 به دستور جان کندی رئیس جمهور ایالات متحده آمریکاو با ارزیابی اشتباه سازمان سیا، نیروی 1700 نفری آمریکا وارد جزیره خوکها شد. نیروهای طرفدار کاسترو، با غافلگیر کردن ضد انقلابیون کوبایی، ظرف ۴۸ ساعت، نیروهای شرکتکننده در عملیات خلیج خوکها را قلع و قمع کردند و صدها تن از مخالفین کاسترو دستگیر، زندانی و اعدام شدند.
سرویس جاسوسی شوروی از نقشه عملیات خلیج خوکها به نحوی مطلع شد و فیدل کاسترو را در جریان وقایع قرار داد.
خلیج خوکها کجاست
خلیج خوکها شاخه کوچکی از دریای کارائیب در جنوب کوبا است که در ۳۰ کیلومتری جنوب خاگوئی گرانده، ۷۰ کیلومتری غرب سینفوئگوس و ۱۵۰ کیلومتری جنوب شرقی هاوانا، پایتخت کوبا، قرار دارد. در غرب این خلیج دیوارههایی مرجانی وجود دارند که مرز بین خلیج خوکها با باتلاق زاپاتا واقع در شبهجزیره زاپاتا را تشکیل میدهند.
عملیات خلیج خوکها؛ نمایش تراژدی - کمدی آمریکایی
اجرای عملیات خلیج خوکها از نظر آمریکاییها یک تراژدی - کمدی برآمده از اشتباهات بود. جان اف. کندی، رییسجمهوری ایلات متحده آمریکا که نمیخواست از چشم مأموران پنتاگون و سیا ضعیف به نظر بیاید مجبور شد عملیات براندازی رژیم فیدل کاسترو را تأیید کند؛ اما، او در عمل حاضر نشد برای موفقیت این عملیات منابع و امکانات ضروری را تمام و کمال در اختیار مهاجمان بگذارد.
▬ قرار بود نیروی 1500 نفره مهاجمان که اغلب کوباییهای تبعیدی ضدکاسترو بودند، نقش اصلی را در براندازی رژیم کوبا بر عهده داشته باشند. کندی صراحتاً گفته بود نیروهای نظامی آمریکا مجاز به دخالت مستقیم نظامی در کوبا نیستند. فیدل بلافاصله ارتش 20 هزار نفری و میلیشیای 200 هزار نفری خود را به پل یاگیرون «خلیج خوکها» آورد و در عرض فقط دو روز موفق به نابودی ارتش مهاجمان شد. در این نبرد دو روزه 161 نفر از نیروهای کوبایی و 107 نفر از نیروهای مهاجم کشته شدند. کاسترو همچنین، موفق شد1189 نفر از نیروهای مهاجم را که نام «بریگاد 2506» را روی خود گذاشته بودند، به اسارت بگیرد.
▬ فیدل بعدها 1169 اسیر را در ازای دریافت25 میلیون دلار، غذا و دارو تحویل حکومت ایالات متحده آمریکا داد. نقشه آمریکاییها برای براندازی کاسترو نسبتاً ساده و مسخره بود.
▬ این نقشه متکی به مجموعهای از تجزیه و تحلیلهای نادرست و متعصبانه بود. در این تجزیه و تحلیلها تأکید شده بود مردم کوبا از سرکوبگریهای حکومتی و کمبودهای اقتصادی به تنگ آمدهاند؛ بنا بر این، از یک نیروی مهاجم آزادی بخش استقبال خواهند کرد. خبرچینان سیا گزارش داده بودند نیروهای مسلح کوبا دچار تفرقه هستند و آنها در پیوستن به قیام عمومی علیه حکومت کوبا هیچ تردیدی نخواهند کرد، اما این اطلاعات نادرست بود.
▬ در واقع، خلیج خوکها از چشم آمریکاییها چیزی نبود جز مجموعهای از سوء تفاهمها. سیا با متقاعد ساختن کندی به اینکه مردم کوبا علیه رژیم دست به قیام مسلحانه خواهند زد، او را ترغیب به موافقت با این نقشه کرد و کندی هم به نوبه خودش سیا را فریفت. مأموران آمریکایی حاضر در صحنه نبرد هرگز باور نمیکردند که رییس جمهورشان کناری بایستد و بیتفاوت شاهد نابودی نیروی 1500 نفره مهاجمان باشد؛ نیرویی که خود حکومت آمریکا آنها را تعلیم داده و مسلح کرده بود، اما کندی این کار را کرد.
▬ ماجرای خلیج خوکها اثباتکننده دو نکته بود: 1. حمایت شدید مردم کوبا از انقلاب و 2. شم بالای سیاسی فیدل کاسترو. رهبری کوبا از مدتی قبل از توطئه آمریکاییها برای براندازی رژیم کوبا اطلاع پیدا کرده بود و عوامل اطلاعاتی و امنیت کوبا موفق به نفوذ در داخل جمع توطئهگران در میامی آمریکا و اردوگاههای ویژه تبعیدیان کوبایی در گواتمالا شده بودند. کوبا آماده مقاومت بود و از مدتی قبل موفق به دریافت محمولههای تسلیحاتی پر و پیمانی از کشورهای سوسیالیستی شده بود. کوباییها به این ترتیب، موفق به نابودی مهاجمان شده بودند.
▬ ارنستو چهگوارا یار غار فیدل کاسترو چند ماه بعد از شکست مفتضحانه آمریکاییها در نبرد خلیج خوکها در جریان کنفرانسی بینالمللی به فرستاده کندی گفت: «از شما متشکریم. ما به لطف شما موفق شدیم در یک مقطع زمانی بسیار دشوار، انقلاب مان را مستحکم کنیم».
در هیچ سند تاریخی معلوم نشد که چرا این ماموریت از سوی مقامات آمریکایی لغو شد؛ ولی درسهایی که می توان از این حادثه گرفت را باید در لیبی و عراق و افغانستان به مقامات آمریکایی گوشزد کرد. به نظر می رسد اگر در آن زمان آمریکا موفق میشد کوبا را به اشغال خود درآورد هیچ چیزی به دست نمیآورد چرا که در زمان حال نتایج اشغال عراق و افغانستان چنین چیزی را نشان میدهد.
عملیاتهای ترور و سیگار برگ معروف
نام فیدل کاسترو با سیگارهای برگ مشهور کوبا گره خورده است. به همین خاطر شاید معروفترین نقشه برای ترور کاسترو همان سیگار برگ معروفی باشد که محققان سیا ساخته و آن را به جای توتون با مواد منفجره پر کرده بودند. سیگار برگی که به جای تنباکو از مواد منفجره پر شده و قرار بود در صورت کاسترو منفجر شود. تیم محافظان کاسترو این طرح را هم مثل خیلی طرحهای دیگر کشف و خنثی کردند. اما سیگار برگ انفجاری تنها یکی از نقشه های ترور بود. نقشههایی که "فابیان اسکالانته" رئیس سابق سرویسهای امنیتی کوبا تعداد آنها را ۶۳۸ مورد ذکر کرده است. برای همین است که خیلیها عقیده دارند نام فیدل کاسترو باید از نظر تعداد دفعاتی که به جانش سوء قصد شده، در کتاب رکوردها ثبت شود.
بیش از 600 صفحه سند سازمان سیا که در سال 2006 منتشر شد؛ اطلاعاتی با اسم رمز «جواهرات خانوادگی» را افشا کرد که بارها تلاش سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا برای قتل کاسترو را ثابت میکند. بخشی از این اسناد نشان میدهد که مدتی کوتاه پس از سرنگونی حکومت دیکتاتوری باتیستا توسط کاسترو سازمان سیا به سراغ یک مامور سابق F.B.I رفته و او را استخدام کرد تا 2 نفر از خطرناکترین گنگسترهای مافیایی تحت تعقیب در آن سالها را برای قتل کاسترو وارد عمل کند.در مورد دیگری یک مامور سیا در پاریس تلاش کرد که با یک خودکار حاوی مواد سمی در پاریس کاسترو را ترور کند، اما این نقشه هم با شکست مواجه شد.
همان طور که گفته شد کاسترو علاقه خاصی به غواصی و شنا داشته است؛ به همین خاطر سیا طرحهای تروری هم در همین راستا طراحی کرده بود. در یکی از این نقشهها سیا تعداد زیادی از صدفهای حلزونی دریای کارائیب را جمعآوری کرده بود تا از بین آنها یک صدف بزرگ پیدا کند؛ صدفی که به میزان کافی مواد منفجره در آن جا بگیرد. برنامه سیا این بود که این صدف را با مواد منفجره پر و آن را طوری رنگ آمیزی کند که در زمان غواصی کاسترو توجهش به آن جلب شود؛ طرحی که سرانجام به خاطر مشکلات عملیاتی از جمله گشتهای دریایی کوبا کنار گذاشته شد.
در مورد دیگری سازمان سیا قصد داشت که از جیمز دانووان، دادستان وقت نیویورک که مشغول مذاکره با کاسترو برای آزادی زندانیان جنگ خلیج خوکها بود بخواهد که لباس غواصی سمی را به او هدیه دهد. داخل این لباس غواصی با مواد سمی ویژهای که بهتدریج از طریق پوست جذب میشد پوشانده شده بود؛ اما دانووان قبل از آن بهصورت شخصی هدیه خود را به کاسترو داده بود و این طرح هم کنار گذاشته شد.
مهمترین تلاش برای ترور کاسترو در سالهای اخیر مربوط به سال 2000 است؛ یعنی در زمان دیدار کاسترو از پاناما. در آن سال ماموران سیا 90 کیلوگرم مواد منفجره بسیار قوی را زیر تریبونی که قرار بود رهبر انقلاب کوبا پشت آن سخنرانی کند جاسازی کردند، اما تیم امنیتی کاسترو بهصورت جداگانه محل سخنرانی را بازرسی کردند و بمب کشف و خنثی شد.
سیا علاوه بر این ترورها، طرحهایی هم برای از بین بردن کاریزما و جذبه کاسترو داشت. بهعنوان نمونه سیا در طرحی قصد داشت تا در یک استودیوی رادیویی که کاسترو از آن سخنرانی زنده داشت، مادهای شبیه به L.S.D منتشر کند تا وی دچار توهم شود. ریش کاسترو برای او و همرزمانش نشانی سمبلیک از مبارزاتشان به حساب میآید. اسناد منتشره نشان میدهد که سیا در مقطعی تلاش داشت مادهای سمی در کفش کاسترو قرار دهد که باعث ریختن ریشهای او و خجالتزدهشدن وی در میان طرفدارانش شود. اینها تنها بخش کوچکی از نقشههای سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا برای ترور فیدل کاسترو بهحساب میآید. شاید به خاطر همین سابقه است که هوگو چاوز، رئیسجمهور فقید ونزوئلا چند وقت پیش از مرگ؛ شک خود را به توطئه آمریکا برای مبتلا کردن رهبران چپگرا و مخالف آمریکا به سرطان اعلام کرد.
فیدل کاسترو، در وصیتنامهی سیاسی خود چنین بیان میکند: "انقلاب کوبا دسترنج یک نفر نیست و نمیتواند هم باشد. این انقلاب حاصل قهرمانیهای یک خلق تسلیمناپذیر است. میلیونها کوبایی آمادهاند از این انقلاب تا آخرین قطره خون به دفاع برخیزند. هیچ نیرویی در جهان قادر نخواهد بود مقاومت ما را در هم بشکند و استقلال ما را نابود سازد. در کوبا سوسیالیسم و از همه بیشتر سوسیالیسم، ماندگار خواهد بود."
دخالتهای آمریکایی در امور کشورها پیشینهای تاریخی دارد؛ از قرون گذشته میلادی تا کنون. در سالهای اخیر هم، مداخلهگریهای آمریکا در نقاط مختلف جهان، که نقض حاکمیت ملی کشورها و نقض حقوق بشر را بدنبال داشته است، ابعاد گستردهتری به خود گرفته است. بویژه پس از وقوع بیداری اسلامی در کشورهای عربی خاورمیانه، آمریکاییها به منظور جلوگیری از اضمحلال منافعشان در کشورهای انقلاب کرده، تلاشهای زیادی را ترتیب دادند که البته این تلاشها بیشتر جنبهای سیاسی یا جنگهای نیابتی داشت چرا که آمریکاییها به دلیل آگاهی نسبت به منفور بودن خود در سطح منطقه تمایلی به مداخله نظامی در این کشورها نداشتند.