فیلیپس در جریان تحقیقات خود به گروهی از ترولها نفوذ کرد که با چرندیات دیجیتال به صفحات یادبود درگذشتگان در فیسبوک حمله میکنند. چرا کسی باید دنبال افراد سوگوار برود تا آزارشان دهد؟ او مینویسد: «ترولها معتقدند که هیچچیز را نباید جدی گرفت؛ و لذا هرگونه نمایش علنی احساسات، اعتقادات سیاسی و/یا تعصبات ایدئولوژیک انگار ترولها را به میدان مبارزه طلبیده است. بدینترتیب، خخخ همچون ضدحملهای علیه انواع و اقسام دلبستگیهاست؛ و طنز ماجرا همینجاست که ترولها چنین دلبستۀ خخخ هستند.»
هرجای اینترنت بروید، یک دستۀ خاص از کاربران را میبینید که قواعد رفتارشان با بقیه فرق دارد. تنها دلیل زندگی این آدمها (میگویم آدمها، چون آنجا، پشت آن وی.پی.انها و اکانتهای قلابی، بالاخره آدم نشسته است) آن است که مخلّ آسایش دیگران شوند، وقتشان را تلف کنند و احساساتشان را جریحهدار. همیشه دنبال افتضاحترین ترکیب عکس و حرف هستند تا حوالۀ غریبههای ازهمهجا بیخبر کنند. تیشه به ریشۀ ابراز عقیدۀ صادقانه و علنی میزنند، اگر که یافت شود. این ترولها۱از کجا آمدهاند؟ و مهمتر اینکه چطور سرجایشان برمیگردند؟
کار ویتنی فیلیپس (پژوهشگر ادبیات فولکلور)، که نوشتن دربارۀ ترولها را شروع کرد، به نظر همکارانش معقول میآمد تا اینکه فهمیدند منظورش ترولهای اینترنتی است. حاصل کار او کتاب دلیل اینکه از چیزهای دلپذیر محرومیم: نگاشت رابطۀ میان ترولبازی آنلاین و جریان اصلی فرهنگ۲ است که در آگوست منتشر میشود. این کتاب کوتاه اما متمرکز تا عمق فرهنگ ترولبازی و رویههای متعارف عملیاتیشان را میکاود. البته ترولهای موجهی هم هستند، مثل گروه انانیموس۳ که بهتازگی وارد عرصۀ سیاست شده است و قدری اعتبار و توجه مشروع (بهویژه یادداشت «هکر، حقهباز، افشاگر، جاسوس»۴ از گابریلا کُلمن) جلب کرده است. ولی فیلیپس سراغ آن اصل جنسِ عجیب و قاتیپاتی میرود: آن جماعت نیهیلیستی که از دل محفلهای متکی به قانون «آزار بده و آزار ببین» و «بقای بدجنسترین» مثل وبسایتِ somethingawful.com تکامل یافتهاند.
ولی پاداش ترولبازی «هیچی» نیست، «خخخ۵» است. طبق تعریف فیلیپس، خخخ یعنی «نشاط حاد فرد از دیدن پریشانی، خجالت یا خشم دیگری.» هدف ترولها جمعکردن خخخ است، انگار سکۀ طلایی باشد که در یک بازی کامپیوتری، ولی این بار از جنس تعاملات انسانی، نصیب ترولها میشود. از دید ترول، تنها کاربرد دیگران آن است که مضحکه شوند تا خخخ نصیب او شود، همراه خندهها شوند، یا هردو. با وام گرفتن از ایدۀ مارکسیستی «بتوارگی کالاها»، فیلپیس تعبیر «بتوارگی خخخ» را برای تبیین ذهنیّت ترولها ساخته است: همانطور که فُرم کالا مانع از دیدن فرآیند تولید میشود (وقتی محصولی میخرید، استثمار کارگر را نمیبینید، فقط آن آیپد یا... را میبینید)، بتوارگی خخخ هم همهچیز را زیر نقاب دستانداختن دیگران پنهان میکند. شما دیگر دل پرخون کسی را نمیبینید که دستمایۀ آزار و اذیت شده است.
فیلپیس مینویسد: «آنچه پس از جادوی ترولبازی میماند خُردهریزهای پوچیاند که میتوان غنیمت بُرد. ترولها نمیبینند و نمیتوانند ببینند که دستاورد
تمسخرشان به قیمت چه بهای عاطفی سنگینی به دست آمده است. به همین خاطر است که خندههایشان عمیقاً بیتوجه به سایر وجوه ماجراست و اغلب هاری خصمانهای در آن دیده میشود.» ترولها ارزش ذاتی مناقشۀ اجتماعی و تراژدی فردی را دست میگیرند و به یک شوخی موذیانه تبدیل میکنند. آنها هواداران پروپاقرص خودکشی نوجوانها، نژادپرستی، زنستیزیهای مبتذلاند و دوست دارند همهچیز و همهکس را حمّال۶ بنامند.
فیلیپس در جریان تحقیقات خود به گروهی از ترولها نفوذ کرد که با چرندیات دیجیتال به صفحات یادبود درگذشتگان در فیسبوک حمله میکنند. چرا کسی باید دنبال افراد سوگوار برود تا آزارشان دهد؟ او مینویسد: «ترولها معتقدند که هیچچیز را نباید جدی گرفت؛ و لذا هرگونه نمایش علنی احساسات، اعتقادات سیاسی و/یا تعصبات ایدئولوژیک انگار ترولها را به میدان مبارزه طلبیده است. بدینترتیب، خخخ همچون ضدحملهای علیه انواع و اقسام دلبستگیهاست؛ و طنز ماجرا همینجاست که ترولها چنین دلبستۀ خخخ هستند.»
مردم که آنلاین میشوند تا برای غریبهها سوگواری کنند، گویا، عاطفهشان زیادی آمده است، که همین نکته وسوسهای گریزناپذیر برای ترولهای خخخطلب میشود. قربانیان انگار آگاهانه، حتی عامدانه، به پیشواز آزار رفتهاند. فیلیپس با ترولهایی مواجه شد و مصاحبه کرد که از آنچه ابراز احساس ساختگی قلمداد میکنند به ستوه میآیند. در فرهنگ ترولبازی، حال و هوای «هولدن کالفیلد۷ به باشگاه مشتزنی۸میرود» جاری است: «معمولیها» فاقد هوش یا بصیرت لازم برای کنارگذاشتن معیارهای متعارف رفتارهای پسندیده هستند. ولی ترولها میدانند جریان از چه قرار است، و ابایی از لاقیدبودن ندارند. از آنجا به بعد، هریک سعی میکند از دیگری کم نیاورد تا بالاخره معلوم شود چه کسی آنقدر لاقید است که پیش از دیگران تصاویری از هرزهنگاری کودکان را پُست کند.
رابطۀ میان ترولها و جریان اصلی فرهنگ بهظاهر خصمانه است. اگر اینترنت را بازار ایدهها بدانیم، ترولها مثل یک پسرک شیطان گوشهای کمین کرده و روی اموال مردم ادرار میکنند. ولی وقتی فیلپیس انگیزۀ ترولها را دقیقتر فهمید، تصویر ماجرا در نظرش قدری تغییر کرد. اگر ترولها و فاکسنیوز دشمن همدیگرند، چرا هر دو به تصویر عمامهبهسر اوباما علاقهمندند؟ فیلیپس برای توصیفشان از استعارۀ «مدفوع جغد» استفاده میکند: برای شناختن یک ارگانیسم، میتوانیم فضولاتش را بررسی کنیم. معلوم نیست آیا فیلیپس خود ترولها را به مدفوع جغد تشبیه کرده است یا اثر حضورشان در دنیا را؛ هرچند اهمیتی هم ندارد.
ترولها جریان اصلی فرهنگ را پردازش میکنند، اما نه بنا بر معیارهای جدید امروزی. وقتی لحن مجری تهمایۀ نژادپرستانه دارد، ترولها گفتههایش را به نفرتپراکنی ترجمه میکنند: وقتی نانسی گریس از گمشدن یک دخترک ناز سفیدپوست حرف میزند،
ترولها آن تصویر نژادپرستانۀ مضحکی را که در دل حرف اوست بیرون میکشند و نمایش میدهند. اسلاوی ژیژک، این فیلسوف و ترول نامدار، مینویسد: «امروزه که رسانهها با اخبار تکاندهنده از انواع و اقسام دیوانگیها بمبارانمان میکنند، که جریان طبیعی زندگی روزمرهمان را به خطر میاندازند، از قاتلان زنجیرهای تا متعصبان مذهبی، از صدام حسین تا کارتلهای مواد مخدر، اینجاست که باید بیش از همیشه به آن گفتۀ حکیمانۀ هگل توسل کنیم: منبع اصلی شر همان نگاه خیرۀ بیغرضی است که اطرافمان را پُر از شر میبیند.» اگر سارق بانک در مقایسه با صاحب بانک اصلاً به حساب نمیآید، پس مقابل امثال بیل اریلی۹ هم نباید به ترولها گیر داد.
پس از جورج کارلین۱۰، در سنت آزادی بیان آمریکایی، عادت کردهایم شوخطبعی را با انتقاد اجتماعی برابر بدانیم. انتقاد به صورت گسترده تحت حمایت قانون است و پایۀ فرهنگی وسیعی دارد؛ لذا اگر شوخی را نوعی انتقاد بدانیم، «محض شوخی بود» هم دفاع کارآمدی میشود. فیلیپس دیده است که گاهی اوقات خودش هم به این دام میافتد و ناخودآگاه ترولها را در نقش قهرمانهایی میبیند که هرچند از همه توسری میخورند اما در مسیرشان ثابتقدماند. ولی علت رفتارشان هرچه که باشد، ظاهر کارشان را دلپذیر نمیکند. ترولها به فیلیپس میگویند که «خود واقعیشان» با «خود ترولبازشان» فرق دارد، ولی از دید فیلیپس چنین ادعایی موجه و معنادار نیست، خواه از جانب ترولها باشد خواه از جانب آن کارشناسان همهفنحریف راستگرایی که مشغول نفرتافروزیاند. ترولهایی که فیلیپس مطالعه کرده است شاید هرازگاه تیرشان به هدف ارزشمند و موجهی هم بخورد، اما در هرحال تلاش میکنند دنیای پیرامونمان بدتر شود.
ترولها چه کسانیاند؟ تلاش برای تعیین مشخصات جمعیتشناختی ترولها دنبال نخودسیاه رفتن است. پس فیلیپس، با گذر از آن پرسش، این «واقعیت مشهود» را توصیف میکند که: «ترولها، بنا به رفتارشان، از جنس مردان، از نژاد سفیدپوست، و بهرهمند از قدری امتیازات اقتصادیاند.» خوشبختانه او، بنا به این تشخیص خود، کیفرخواست صادر نمیکند؛ بلکه برای او آن گفتمانی جذابتر است که ترولها دلبستهاش هستند. این گفتمان یک «الگوی صُلب خطابه» است، الگویی که «جهانبینی مردمحور را ممتاز و جهانشمول میبیند. آنها چنین تصلّبی را از دیگران نمیپسندند. ولی اگر خودشان روی کُرسی صدور احکام فلسفی و عاطفی نشسته باشند، میتوان دلبستگیهای دیگران را به بحث گذاشت.» همه باید طبق قوانین این جامعهگریزان متعصب بازی کنند، وگرنه هدف حملاتی عاطفی قرار میگیرند که واژۀ مردانه برای توصیفشان نداریم.
شاید استعارۀ کرم گوشتخوار جالب به نظر بیاید که، با خوردن گوشت فاسد، زخم را تمیز میکند. ولی آزارندگی ترولها به معنای مفیدبودنشان نیست. دوباره به تعبیر ژیژک: «آن سوژهای که نظریههای پستمدرن میستایند (سوژۀ متفرق و متکثر و ساختیافته، سوژهای که بهواسطۀ تکرارهای
تقلیدیِ مضحکش هرگونه تکلیف نمایشی را خراب میکند، سوژۀ مستعد متمایل به شکلهایی خاص و ناسازگار از لذت) نهتنها توان براندازی ندارد، بلکه نمایندۀ همان نوع سوژگی است که متناظر با سرمایهداری متأخر است.» اگر فاکسنیوز را در برابر آینهای معوج هم بگذارید، باز کمابیش همان فاکسنیوز را میبینید.
مگسانی که دور زبالهها جمع میشوند فقط وقتی بهعنوان یک سیستمِ هشدار مفیدند که از وجود کپۀ زباله بیخبر باشید. جریان اصلی فرهنگ آمریکایی یک کپۀ زباله است، اما بازپخش مجموعۀ داریا۱۱ هم میتواند این فرهنگ را نقد کند بیآنکه بددهنی و درشتگویی کند. همه میدانیم ترولها به همان افتضاحیِ محیط پیرامونشان هستند، و دانستن این نکته هم جلوی وزوز آنها را نمیگیرد.
اطلاعات کتابشناختی:
فیلیپس، ویتنی. دلیل اینکه از چیزهای دلپذیر محرومیم: نگاشت رابطۀ میان ترولبازی آنلاین و جریان اصلی فرهنگ. انتشارات دانشگاه ام.آی.تی. ۲۰۱۵
Phillips, Whitney. This is why we can't have nice things: Mapping the relationship between online trolling and mainstream culture. Mit Press, 2015.
پینوشتها:
* این مطلب در تاریخ ۲۰ ژوئن ۲۰۱۶ با عنوان Who Are the Trolls در وبسایت نیوریپابلیک منتشر شده است.
[۱] Troll
اوباش اینترنتی یا ترول: در گفتمان اینترنتی به افرادی گفته میشود که با رفتار مخرب در فضای وب به دنبال جلب نظر کاربران، ایجاد تشنج و بیان مطالب محرک و توهینآمیز هستند.
اوباش اینترنتی فردی است که در اتاقهای گفتوگو، تالارها، وب نوشتها یا تارنماهای کاربر-محور پیامهایی ارسال میکند که حاوی مطالب ناراحتکننده یا جنجالبرانگیز است. در حالی که در یک جمع اینترنتی کاربرانی با حسن نیت بحثی را دنبال میکنند، اوباش اینترنتی با تحریک سایرین و با پیش کشیدن بحثهای نامربوط یا توهین آمیز، به دنبال مطرح کردن خود و متشنج کردن فضای گفتوگو است[ویکیپدیا].
[۲] This is Why We Can’t Have Nice Things: Mapping the Relationship between Online Trolling and Mainstream Culture
[۳] Anonymous
[۴] Hacker, Hoaxer, Whistleblower, Spy
[۵] Lulz
[۶] fag
[۷] Holden Culfield: شخصیت اصلی و راوی داستان ناتور دشت، اثر مشهور سلینجر.
[۸] Fight Club: رمانی از چاک پالنیک، نویسندۀ آمریکایی، که به قالب فیلم هم درآمده است. ادوارد نورتون، بازیگر نقش اول این فیلم، در مصاحبهای گفته است که شخصیت روایتگر او در این فیلم براساس شخصیت هولدن کالفیلد ساخته شده است.
[۹] Bill O’Reilly: مجری مشهور آمریکایی.
[۱۰] George Carlin: کمدین و مجری تلویزیونی آمریکایی که برنامهاش با عنوان «هفت کلمۀ زشتی که هرگز نمیتوانید در تلویزیون بگویید» مجادلهای پیرامون آزادی بیان به راه انداخت که تا دیوان عالی فدرال هم پیش رفت. دیوان عالی فدرال نهایتاً بر حق کمیسیون فدرال ارتباطات برای سانسور محتوای نامناسب تلویزیونی صحه گذاشت، اما تأکید کرد که این سانسور فقط برای تلویزیون بهخاطر گستردگی دسترسی آن به مخاطبان است که تا عمق حریم خصوصی و حتی تا منظر کودکان هم پیش میرود.
[۱۱] Daria: یک مجموعۀ تلویزیونی آمریکایی در قالب انیمیشن که شخصیت اصلی آن (داریا) دخترکی باهوش است که به نظارۀ محیط پیرامون نشسته است. این مجموعه نمایش طنزآمیزی از زندگی نوجوانان دبیرستانی و مملو از انتقاد از فرهنگ عامهپسند و طبقات اجتماعی است.