داشتم با خودم فکر می کردم چرا پنجره فولاد ...چرا اهن برنج برنز نباشد ... چرا فولاد ؟
عکس های سفر های قبل را نگاه می کردم روایت ها را برای خودم باز خوانی میکردم بیماران صعب العلاج،حاجتمندان و گرفتاران ....
تازه فهمیدم ماجرا چیست !
باید هم فولادی باشد !
آن پنجره ،
که داغ ها به خود میبیند !
و سوزها میشنود ،
باید که تاب بیاورد ...
اما وقتی درباره آن بیشتر مطالعه کردم متوجه شدم
این سومین پنجره فولاد است ....

فولاد هم کمر خم کرد از شنیدن این همه داغ مصیبت....